281
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: آن گاه عمر بن سعد، ميان ياران خود ندا داد: «چه كسى داوطلب مى‏شود كه اسب بر حسين بتازد؟». ده كس داوطلب شدند، از جمله: اسحاق بن حيوه حضرمى ـ همان كه روپوش حسين را ربود و بعدها پيسى گرفت ـ و اخنس بن مرثد كه بيامدند و با اسبان خويش، حسين را لگدكوب كردند چندان كه پشت و سينه او را در هم شكستند.

گويد: شنيدم كه مدّتى پس از آن، وقتى اخنس بن مرثد در جنگى ايستاده بود، تيرى ناشناس به او خورد كه قلبش بشكافت و جان داد.

گويد: از ياران حسين عليه‏السلام هفتاد و دو كس كشته شدند. مردم غاضريه، از قبيله بنى اسد، حسين و ياران او را يك روز پس از كشته شدنشان به خاك سپردند.

از ياران عمر بن سعد، هشتاد و هشت كس كشته شده بود بجز آنها كه زخمى شده بودند. عمر سعد بر كشتگان نماز كرد و به خاكشان سپرد.

گويد: همين كه حسين كشته شد، همان روز، سر او را همراه خولى بن يزيد و حميد بن مسلم ازدى، سوى ابن زياد فرستادند. خولى با سر بيامد و آهنگ قصر كرد؛ امّا درِ قصر را بسته يافت و به خانه رفت و سر را زير طشتى نهاد. وى را دو زن بود يكى از بنى اسد و ديگرى از حضرميان به نام نوار، دختر مالك بن عقرب. آن شب، شب زن حضرمى بود.

هشام گويد: پدرم به نقل از نوار دختر مالك مى‏گفت: خولى سر حسين را آورد و در خانه زير لاوكى۱ نهاد. آن گاه به اتاق آمد و به بستر خويش رفت. گفتمش: «چه خبر؟ چه دارى؟». گفت: «بى‏نيازىِ روزگاران برايت آورده‏ام. اينك سر حسين با تو در خانه است». گويد: گفتمش: «واى تو! نه به خدا هرگز با تو به يك اتاق نمى‏مانم». گويد: از بسترم برخاستم و روى خانه رفتم. خولى، زن اسدى را خواست و پيش برد و من نشسته بودم و نگاه مى‏كردم. به خدا نورى را مى‏ديدم كه چون ستون از آسمان به لاوك مى‏تابيد و پرندگانى سپيد ديدم كه در اطراف آن به پرواز بودند.

1.. تشت.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
280

قال: ثمّ إنّ عمر بن سعد نادى في أصحابه: من ينتدب للحسين ويوطئه فرسه؟ ۵ / ۴۵۵

فانتدب عشرة، منهم: إسحاق بن حيوه الحضرمي، ـ وهو الذي سلب قميص الحسين ؛ فبرص بعد ـ وأحبش بن مرثد بن علقمة بن سلامة الحضرمي، فأتوا فداسوا الحسين بخيولهم حتّى رضّوا ظهره وصدره، فبلغني أنّ أحبش بن مرثد بعد ذلك بزمان أتاه سهم غرب، وهو واقف في قتال ففلق قلبه، فمات.

قال: فقتل من أصحاب الحسين عليه‏السلام اثنان وسبعون رجلاً، ودفن الحسين وأصحابه أهل الغاضرية من بني أسد بعد ما قتلوا بيوم.

و قتل من أصحاب عمر بن سعد ثمانية وثمانون رجلاً سوى الجرحى، فصلّى عليهم عمر بن سعد ودفنهم.

قال: وما هو إلاّ أن قتل الحسين، فسرّح برأسه من يومه ذلك مع خوليّ بن يزيد وحميد بن مسلم الأزدي إلى عبيد اللّه‏ بن زياد، فأقبل به خوليّ، فأراد القصر، فوجد باب القصر مغلقاً، فأتى منزله فوضعه تحت إجانة في منزله، وله امرأتان: امرأة من بني أسد، والاُخرى من الحضرميّين يقال لها: النوار ابنة مالك بن عقرب، وكانت تلك الليلة ليلة الحضرمية.

قال هشام: فحدّثني أبي، عن النوار بنت مالك، قالت: أقبل خوليّ برأس الحسين، فوضعه تحت إجانة في الدار، ثمّ دخل البيت، فأوى إلى فراشه، فقلت له: ما الخبر؟ ما عندك؟ قال: جئتك بغنى الدهر، هذا رأس الحسين معكِ في الدار، قالت: فقلت: ويلك، جاء الناس بالذهب والفضّة، وجئت برأس ابن رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ؟! لا واللّه‏، لا يجمع رأسي و رأسك بيت أبداً، قالت: فقمت من فراشي، فخرجت إلى الدار، فدعا الأسدية فأدخلها إليه، و جلست انظر، قالت: فو اللّه‏، ما زلت أنظر إلى نور يسطع مثل العمود من السماء إلى الإجانة، ورأيت طيراً بيضاً ترفرف حولها.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39210
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به