29
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: پس عمرو بن زبير برفت تا به خانه خويش نزديك صفا جاگرفت. انيس بن عمرو نيز در ذى طوى فرود آمد. عمرو بن زبير، پيشوايىِ نماز مى‏كرد. عبد اللّه‏ بن زبير نيز پشت سر وى نماز مى‏كرد و چون نماز به سر مى‏رفت، دست به دست برادر مى‏داد. كس از قرشيان نمانده بود كه پيش عمرو بن زبير نرفته باشد مگر عبد اللّه‏ بن صفوان كه به جاى مانده بود. عمرو گفت: «چه شده كه عبد اللّه‏ بن صفوان را نمى‏بينم؟ به خدا اگر به مقابله او رَوم، مى‏بيند كه بنى جمح و مردم ديگر كه به او پيوسته‏اند، ناچيزند!».

گويد: اين سخن به عبد اللّه‏ بن صفوان رسيد و به هيجان آمد و به عبد اللّه‏ بن زبير گفت: «تو را چنان مى‏بينم كه گويى مى‏خواهى برادرت را به جاى گذارى». گفت: «اى ابو صفوان! من او را به جاى گذارم؟ به خدا اگر از مورچگان كمك مى‏يافتم، بر ضد او عمل مى‏كردم!». ابن صفوان گفت: «من كار انيس بن عمرو را عهده مى‏كنم، تو نيز كار برادرت را عهده‏دار شو». عبد اللّه‏ بن زبير گفت: «چنين باشد».

گويد: آن گاه عبد اللّه‏ بن صفوان به مقابله انيس بن عمرو رفت ـ كه در ذى طوى بود ـ و با جمعى بسيار از مردم مكّه و ديگر كمكيان با وى تلاقى كرد كه انيس بن عمرو و همراهانش هزيمت شدند. فراريان را بكشتند و زخمداران را بى‏جان كردند.

گويد: مصعب بن عبد الرحمان نيز به مقابله عمرو بن زبير رفت كه يارانش پراكنده شدند و مصعب به عمرو رسيد. عبيدة بن زبير به عمرو گفت: «بيا من تو را پناه مى‏دهم».

گويد: پس عبيدة بن زبير پيش عبد اللّه‏ بن زبير رفت و گفت: «من عمر را پناه داده‏ام، تو نيز پناه دادن مرا تأييد كن»؛ امّا عبد اللّه‏ نپذيرفت و در مقابل هر كس كه در مدينه زده بود، او را بزد و در زندان عارم بداشت.

واقدى گويد: در باره حديث عمرو بن زبير اختلاف كرده‏اند و من همه را نوشتم.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
28

قال محمّد بن عمر: فحدّثت هذا الحديث محمّد بن عبيد بن عمير، فقال: أخبرني عمرو بن دينار، قال: كتب يزيد بن معاوية إلى عمرو بن سعيد: أن استعمل عمرو بن الزبير على جيش، وابعثه إلى ابن الزبير، وابعث معه أنيس بن عمرو، قال: فسار عمرو بن الزبير حتّى نزل في داره عند الصفا، ونزل أنيس بن عمرو بذي طوى، فكان عمرو بن الزبير يصلّي بالناس، ويصلّي خلفه عبداللّه‏ بن الزبير، فإذا انصرف شبّك أصابعه في أصابعه، ولم يبق أحد من قريش إلاّ أتى عمرو بن الزبير، وقعد عبداللّه‏ بن صفوان، فقال: ما لي لا أرى عبداللّه‏ بن صفوان؟! أما واللّه‏، لئن سرت إليه ليعلمنَّ أنّ بني جمح ومن ضوى إليه من غيرهم قليل.

فبلغ عبداللّه‏ بن صفوان كلمته هذه، فحرّكته، فقال لعبداللّه‏ بن الزبير: إني أراك كأنّك تريد البقيا على أخيك، فقال عبداللّه‏: أنا أبقي عليه يا أبا صفوان! واللّه‏، لو قدرت على عون الذرّ عليه لاستعنت بها عليه، فقال ابن صفوان: فأنا أكفيك أنيس بن عمرو، فاكفني أخاك.

قال ابن الزبير: نعم، فسار عبداللّه‏ بن صفوان إلى أنيس بن عمرو وهو بذي طوى، فلاقاه في جمع كثير من أهل مكّة وغيرهم من الأعوان، فهزم أنيس بن عمرو ومن معه، وقتلوا مدبرهم، وأجهزوا على جريحهم، وسار مصعب بن عبد الرحمن إلى عمرو، وتفرّق عنه أصحابه حتّى تخلّص إلى عمرو بن الزبير، فقال عبيدة بن الزبير لعمرو:

تعال أنا أجيرك، فجاء عبداللّه‏ بن الزبير، فقال: قد أجرت عمراً، فأجره لي، فأبى أن يجيره، وضربه بكلّ من كان ضرب بالمدينة، وحبسه بسجن عارم.

۵ / ۳۴۶

قال الواقدي: قد اختلفوا علينا في حديث عمرو بن الزبير، وكتبت كلّ ذلك:

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39079
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به