273
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: و چون حسين با سه چهار كس بماند، جامه زيرى خواست كه خوش بافت بود و شفّاف؛ يمنى و خوش بافت كه آن را بدريد و پاره كرد كه از او در نيارند.

يكى از يارانش گفت: «بهتر است جامه زير كوتاهى زير آن بپوشى». گفت: «اين، جامه مذلّت است كه پوشيدن آن، شايسته من نيست». گويد: و چون كشته شد، بحر بن كعب بيامد و آن را در آورد و وى را برهنه واگذاشت.

محمّد بن عبد الرحمان گويد: در زمستان، از دست‏هاى بحر بن كعب آب مى‏ريخت و در تابستان، خشك مى‏شد، گويى چوب بود.

حجّاج از عبد اللّه‏ بن عمّار نقل كرده كه: عبد اللّه‏ بن عمّار را از اين كه در اثناى كشته شدن حسين حضور داشته بود، ملامت كردند كه گفت: «مرا بر بنى هاشم منّتى هست». گفتم: «منّت تو بر آنها چيست؟». گفت: «با نيزه به حسين حمله بردم و نزديك او رسيدم. به خدا اگر خواسته بودم، فرو كرده بودم؛ امّا باز آمدم، نه چندان دور، و با خويش گفتم: چرا منش بكشم! ديگرى او را مى‏كشد».

گويد: آن گاه پيادگان از راست و چپ به وى حمله بردند و او به راستى‏ها حمله برد تا پراكنده شدند و به چپى‏ها نيز تا پراكنده شدند. پوشش خز به تنش بود و عمامه داشت. به خدا هرگز شكسته‏اى را نديده بودم كه فرزند و كسان و يارانش كشته شده باشند و چون او محكم‏دل و آرام‏خاطر باشد و دلير بر پيشروى! به خدا پيش از او و پس از او كسى را همانندش نديدم وقتى حمله مى‏بُرد، پيادگان از راست و چپ او چون بزغالگان از حمله گرگ، فرارى مى‏شدند!

گويد: به خدا در اين حال بود كه زينب، دختر فاطمه، به طرف وى آمد گويى گوشوارش را مى‏بينم كه ما بين گوش‏ها و شانه‏اش در حركت بود و مى‏گفت: «كاش آسمان به زمين مى‏افتاد!». در اين وقت، عمر بن سعد، نزديك حسين رسيد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
272

قال: وضارب الرجّالة حتّى انكشفوا عنه، قال: ولما بقي الحسين في ثلاثة رهط أو أربعة، دعا بسراويل محقّقة يلمع فيها البصر، يماني محقّق، ففزره ونكثه لكيلا يسلبه، فقال له بعض أصحابه: لو لبست تحته تُبّاناً! قال: ذلك ثوب مذلّة، ولا ينبغي لي أن ألبسه، قال: فلمّا قتل أقبل بحر بن كعب فسلبه إياه فتركه مجرّداً.

قال أبو مخنف: فحدّثني عمرو بن شعيب، عن محمّد بن عبد الرحمن أنّ يدي بحر بن كعب كانتا في الشتاء تنضحان الماء، وفي الصيف تيبسان كأنّهما عود.

قال أبو مخنف: عن الحجّاج، عن عبداللّه‏ بن عمّار بن عبد يغوث البارقي، ۵ / ۴۵۲

وعُتِبَ على عبداللّه‏ بن عمّار بعد ذلك مشهده قتل الحسين، فقال عبداللّه‏ بن عمّار: إنّ لي عند بني هاشم ليداً، قلنا له: وما يدك عندهم؟ قال: حملت على حسين بالرمح فانتهيت إليه، فو اللّه‏، لو شئت لطعنته، ثمّ انصرفتُ عنه غير بعيد، وقلت: ما أصنع بأن أتولّى قتله! يقتله غيري.

قال: فشدّ عليه رجّالة ممّن عن يمينه وشماله، فحمل على مَن عن يمينه حتّى ابذعرُّوا، وعلى مَن عن شمالهِ حتّى ابذعرّوا، وعليه قميص له من خزّ وهو معتمّ، قال: فو اللّه‏، ما رأيت مكسوراً قطّ قد قتل ولده وأهل بيته وأصحابه أربط جأشاً، ولا أمضى جناناً، ولا أجرأ مقدماً منه، واللّه‏، ما رأيت قبله ولا بعده مثله، أن كانت الرجّالة لتنكشف من عن يمينه وشماله انكشاف المعزى إذا شدّ فيها الذئب.

قال: فو اللّه‏، إنّه لكذلك إذ خرجت زينب ابنة فاطمة اُخته، وكأنّي أنظر إلى قرطها يجول بين أذنيها وعاتقها، وهي تقول: ليت السماء تطابقت على الأرض! وقد دنا عمر بن سعد من حسين، فقالت: يا عمر بن سعد، أيقتل أبو عبداللّه‏ وأنت تنظر إليه؟!

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45708
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به