شرحبيل بن ابى عون گويد: عمرو بن زبير، هر كه را دل با عبد اللّه بن زبير داشت، بزد، از جمله: منذر بن زبير و پسرش محمّد، و عبد الرحمان بن اسود و عثمان بن عبد اللّه بن حكيم بن حزام و حبيب بن عبد اللّه بن زبير و محمّد بن عمار بن ياسر كه به آنها از چهل تا پنجاه و شصت [ضربه شلاّق] زد.
گويد: عبد الرحمان بن عثمان و عبد الرحمان بن عمرو بن سهل و چند كس ديگر، از دست او به مكّه گريختند. عمرو بن سعيد به عمرو بن زبير گفت: «مردى را كه به مقابله برادرت فرستيم، كيست؟». گفت: «هيچ كس را نخواهى فرستاد كه در مخالفت وى سختتر از من باشد».
گويد: از مردم مقرّرى بگير. دهها كس را روانه كرد. از غلامان اهل مدينه، بسيار كس روان شدند. انيس بن عمرو اسلمى با هفتصد كس با عمرو بن زبير روان شد كه او را بر مقدمه [لشكر] خويش فرستاد كه در جرف اردو زد.
گويد: مروان بن حكم، پيش عمرو بن سعيد آمد و گفت: «كس به جنگ مكّه نفرست و از خدا بترس و حرمت خانه را مشكن. عبد اللّه بن زبير را نديده بگيريد كه كهنسال شده و شصت و چند سال دارد و مردى است سختسر. به خدا اگر نكشيدش به زودى خواهد مرد!». عمرو بن زبير گفت: «به خدا بر خلاف كسانى كه خوش ندارند، با وى جنگ مىكنيم و در دل كعبه به او حمله مىبريم!». مروان گفت: «به خدا من اين كار را خوش ندارم!».
گويد: انيس بن عمرو اسلمى تا ذى طوى برفت. عمرو بن زبير نيز تا ابطح رفت و كس پيش برادر خويش فرستاد كه: «قسم خليفه را راست كن و غُلى از نقره به گردن خود نه كه ديده نشود تا مردم به جان همديگر نيفتند. از خداى بترس كه در شهر حرام به سر مىبرى!»
عبد اللّه بن زبير جواب داد كه: «وعدهگاه در مسجد الحرام».
گويد: آن گاه عبد اللّه بن زبير، عبد اللّه بن صفوان جمحى را ـ كه جمعى از مردم مقيم اطراف مكّه بدو پيوسته بودند ـ سوى ذى طوى به مقابله انيس بن عمرو فرستاد كه با وى بجنگيدند و انيس به سختى هزيمت شد. ياران عمرو بن زبير نيز پراكنده شدند و او به خانه علقمه رفت و عبيدة بن زبير بيامد و او را پناهى كرد. آن گاه سوى عبد اللّه بن زبير رفت و گفت: «او را پناهى كردهام». گفت: «بر ضدّ حقوق مردم پناه مىدهى، اين روا نيست». محمّد بن عمرو گويد: اين حديث را با محمّد بن عبيد بن عمرو بگفتم كه گفت: «يزيد بن معاويه به عمرو بن سعيد نوشته بود كه: عمرو بن زبير را سالار سپاهى كن و سوى عبد اللّه بن زبير فرست و انيس بن عمرو را نيز با وى بفرست».