269
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

قاسم بن اصبغ بن نباته، به نقل از كسى كه هنگام كشته شدن حسين حضور داشته گويد: «وقتى اردوگاه حسين به تصرّف دشمن در آمد، از روى بند روان شد و آهنگ فرات داشت».

گويد: يكى از بنى ابان بن دارم گفت: «واى شما! ميان وى و آب حايل شويد كه شيعيانش بدو نرسند». گويد: اسب خويش را بُرد و كسان از پى او برفتند، تا ميان حسين و فرات، حايل شدند. حسين گفت: «خدايا! تشنه‏اش بدار».

گويد: مرد ابانى تيرى بزد و آن را در چانه حسين جاى داد. حسين تير را بيرون كشيد و دو دست خويش را بگشود كه از خون پر شد. آن گاه گفت: «خدايا! از آنچه با پسر دختر پيمبرت مى‏كنند، به تو شكايت مى‏آورم». گويد: به خدا چيزى نگذشت كه خدا تشنگى را بر آن مرد مسلّط كرد و چنان شد كه هرگز سيراب نمى‏شد.

قاسم بن اصبغ گويد: از جمله كسانى بودم كه براى تسكين وى مى‏كوشيدم، آب را براى وى خنك مى‏كردم و شكر در آن بود، كاسه‏هاى بزرگ پر از شير بود و كوزه‏ها پر آب بود و او مى‏گفت: «واى شما! آبم دهيد كه تشنگى‏ام مرا كشت». كوزه يا كاسه‏اى را به او مى‏دادند كه براى سيراب كردن اهل خانه بس بود. آب را مى‏نوشيد و چون از دهان خويش برمى‏داشت، لحظه‏اى، دراز مى‏كشيد، آن گاه مى‏گفت: «واى شما! آبم دهيد كه تشنگى‏ام مرا كشت». گويد: چيزى نگذشت كه شكمش چون شكم شتر بشكافت.

ابو مخنف گويد: آن گاه شمر بن ذى الجوشن با گروهى در حدود ده نفر از پيادگان مردم كوفه، سوى منزلگاه حسين رفت كه بُنه و عيال وى در آن بود. حسين سوى آنها رفت كه ميان وى و بُنه‏اش حايل شدند.

گويد: حسين گفت: «واى شما! اگر دين نداريد و از روز معاد نمى‏ترسيد، در كار دنيايتان همچو آزادگان و جوان‏مردان باشيد. بنه و عيال مرا از اوباش و بى‏خردانتان محفوظ داريد». شمر بن ذى الجوشن گفت: «اى پسر فاطمه! اين به عهده توست». گويد: شمر با پيادگان كه ابو الجنوب عبد الرحمان و قشعم بن عمرو بن يزيد، هردوان جُعفى، و صالح بن وهب يزنى و سنان بن انس نخعى و خولى بن يزيد اصبحى از آن جمله بودند، سوى وى آمد و به ترغيبشان پرداخت. به ابو الجنوب گذشت كه سلاح كامل داشت و بدو گفت: «برو به سراغش». گفت: «چرا خودت نمى‏روى؟». شمر گفت: «با من اين جور حرف مى‏زنى؟». او نيز گفت: «تو هم با من اين جور حرف مى‏زنى؟». گويد: به همديگر ناسزا گفتند و ابو الجنوب ـ كه مردى دلير بود ـ بدو گفت: «به خدا مى‏خواستم نيزه را در چشم تو فرو كنم».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
268

قال هشام، عن أبيه محمّد بن السائب، عن القاسم بن الأصبغ بن نباتة، قال: حدّثني مَن شهد الحسين في عسكره، أنّ حسيناً حين غلب على عسكره ركب المسنّاة يريد الفرات، قال: فقال رجل من بني أبان بن دارم: ويلكم! حولوا بينه ۵ / ۴۵۰

وبين الماء لا تتامّ إليه شيعته، قال: و ضرب فرسه، وأتبعه الناس حتّى حالوا بينه وبين الفرات، فقال الحسين: اللّهمّ أظمه، قال: وينتزع الأباني بسهم، فأثبته في حنك الحسين، قال: فانتزع الحسين السهم، ثمّ بسط كفّيه فامتلأت‏ت دماً، ثمّ قال الحسين: اللّهمّ إنّي أشكو إليك ما يفعل بابن بنت نبيّك، قال: فو اللّه‏، إن مكث الرجل إلاّ يسيراً حتّى صبّ اللّه‏ عليه الظمأ، فجعل لا يروى.

قال القاسم بن الأصبغ: لقد رأيتني فيمن يروّح عنه، والماء يبرّد له فيه السكر وعساس فيها اللبن، وقلال فيها الماء، وأنّه ليقول: ويلكم! اسقوني قتلني الظمأ، فيعطى القلّة أو العس كان مرويّاً أهل البيت فيشربه، فإذا نزعه من فيه اضطجع الهنيهة، ثمّ يقول: ويلكم! اسقوني قتلني الظمأ، قال: فو اللّه‏، ما لبث إلاّ يسيراً حتّى انقدّ بطنه انقداد بطن البعير.

قال أبو مخنف في حديثه: ثمّ إنّ شمر بن ذي الجوشن أقبل في نفر نحو من عشرة من رجّالة أهل الكوفة قبل منزل الحسين الذي فيه ثقله وعياله، فمشى نحوه، فحالوا بينه وبين رحله.

فقال الحسين: ويلكم! إن لم يكن لكم دين، وكنتم لا تخافون يوم المعاد، فكونوا في أمر دنياكم أحراراً ذوي أحساب، امنعوا رحلي وأهلي من طغامكم وجهّالكم، فقال ابن ذي الجوشن: ذلك لك يا بن فاطمة.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45789
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به