267
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

ابن ابى عقب شاعر، در اين باب، شعرى گفته به اين مضمون:

قطره‏اى از خون ما به نزد طايفه غنى است،

در ميان اسد نيز قطره‏اى ديگر هست.

گويد: گويند كه عبّاس به برادران خويش عبد اللّه‏ و جعفر و عثمان ـ كه از يك مادر بودند ـ گفت: «اى فرزندان مادرم! پيش رويد تا رثاى شما گويم كه فرزند نداريد». و پيش رفتند و كشته شدند. هانى بن ثبيت حضرمى به عبد اللّه‏ بن على بن ابى طالب حمله بُرد و او را بكشت. پس از آن به جعفر بن على حمله بُرد و او را نيز بكشت و سر او را بياورد. خولى بن يزيد اصبحى، تيرى به عثمان بن على انداخت. پس از آن، يكى از بنى اياد بن دارم، به او حمله بُرد و خونش بريخت و سر او را بياورد. يكى ديگر از بنى اياد بن دارم، به محمّد بن على بن ابى طالب حمله بُرد و او را بكشت و سرش را بياورد.

ابو الهذيل سكونى گويد: به روزگار خالد بن عبد اللّه‏، هانى بن ثبيت حضرمى را ـ كه پيرى فرتوت بود ـ ديدم كه در انجمن حضرميان نشسته بود و شنيدمش كه مى‏گفت: «از جمله كسانى بودم كه هنگام كشته شدن حسين حضور داشتند». مى‏گفت: «به خدا من ايستاده بودم و يكى از ده نفر بودم كه همگى بر اسب بوديم. سواران، جولان مى‏دادند و پس مى‏رفتند. در اين وقت، پسرى از خاندان حسين از خيمه‏ها برون شد و چوبى به دست داشت. تنبان و پيراهن داشت. وحشت زده بود و از راست و چپ مى‏نگريست، گويى دو مرواريد را بر دو گوش وى مى‏بينم كه وقتى به يكسو مى‏نگريست در حركت بود. ناگهان يكى به تاخت آمد و چون نزديك وى شد، از اسب فرود آمد و پسر را بنشانيد و او را با شمشير دريد.

سكونى گويد: قاتل پسر، همان هانى بن ثبيت بود كه چون ملامتش كرده بودند، از خويشتن به كنايه سخن مى‏كرد.

جابر جعفى گويد: حسين تشنه بود و تشنگى وى سخت شد. نزديك آمد كه آب بنوشد، حصين بن تميم، تيرى سوى وى انداخت كه به دهانش خورد، خون از دهان خويش مى‏گرفت و به هوا مى‏افكند. آن گاه حمد و ثناى خدا كرد. سپس دو دست خويش را فراهم كرد و گفت: «خدايا! شمارشان را كم كن و به پراكندگى، جانشان را بگير و يكى‏شان را در زمين به جاى مگذار».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
266

وعِندَ غَنىٍّ قَطرةٌ مِن دِمائنا

و في أَسدٍ اُخرى تُعَدَُّ وتُذكرُ

۵ / ۴۴۹

قال: وزعموا أنّ العبّاس بن عليّ قال لإخوته من اُمه عبداللّه‏، وجعفر وعثمان: يا بني اُمّي، تقدّموا حتّى أرثكم، فإنّه لا ولد لكم، ففعلوا، فقتلوا.

و شدّ هانئ بن ثبيت الحضرمي على عبداللّه‏ بن عليّ بن أبي طالب فقتله، ثمّ شدّ على جعفر بن عليّ فقتله وجاء برأسه، ورمى خَوَلّي بن يزيد الأصبحي عثمان بن عليّ بن أبي طالب بسهم، ثمّ شدّ عليه رجل من بني أبان بن دارم فقتله، وجاء برأسه، ورمى رجل من بني أبان بن دارم محمّد بن عليّ بن أبي طالب فقتله وجاء برأسه.

قال هشام: حدّثني أبو الهذيل ـ رجل من السكون ـ عن هانئ بن ثبيت الحضرمي، قال: رأيته جالساً في مجلس الحضرميّين في زمان خالد بن عبداللّه‏ وهو شيخ كبير، قال: فسمعته وهو يقول: كنتُ ممّن شهد قَتلَ الحسين، قال: فو اللّه‏، إنّي لواقف عاشر عشرة ليس منّا رجلٌ إلاّ على فرس، وقد جالت الخيل وتصعصعت، إذ خرج غلام من آل الحسين وهو ممسك بعود من تلك الأبنية، عليه إزار وقميص، وهو مذعور، يتلفّت يميناً وشمالاً، فكأنّي أنظر إلى درّتين في اُذنيه تذبذبان كلّما التفت، إذ أقبل رجل يركض، حتّى إذا دنا منه مال عن فرسه، ثمّ اقتصد الغلام فقطعه بالسيف.

قال هشام: قال السكوني: هانئ بن ثبيت هو صاحب الغلام، فلمّا عُتب عليه كنى عن نفسه.

قال هشام: حّدثني عمرو بن شمر، عن جابر الجعفي، قال: عطش الحسين حتّى اشتدّ عليه العطش، فدنا ليشرب من الماء، فرماه حصين بن تميم بسهم، فوقع في فمه، فجعل يتلقّى الدم من فمه، ويرمي به إلى السماء، ثمّ حمد اللّه‏ وأثنى عليه، ثمّ جمع يديه فقال: اللّهمّ أحصهم عدداً، واقتلهم بدداً، ولا تذر على الأرض منهم أحداً.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38731
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به