255
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: پس، او پيش رفت و بجنگيد تا كشته شد. آن گاه دو جوان جابرى پيش آمدند و حسين را مى‏نگريستند و مى‏گفتند: «اى پسر پيمبر خدا! سلام بر تو با رحمت و بركات خداى». گفت: «بر شما نيز سلام و رحمت خداى». گويد: هر دو بجنگيدند تا كشته شدند.

گويد: عابس بن ابى شبيب شاكرى بيامد. شوذب، غلام شاكر نيز با وى بود، بدو گفت: «شوذب مى‏خواهى چه كنى؟». گفت: «چه مى‏كنم؟ همراه تو براى دفاع از پسر پيمبر خدا مى‏جنگم تا كشته شوم». گفت: «از تو همين انتظار مى‏رفت. اينك پيشِ روى ابى عبد اللّه‏ برو تا تو را به نزد خدا ذخيره نهد چنان‏كه ديگر ياران خويش را ذخيره نهاد. من نيز تو را ذخيره نهم. به خدا اگر اكنون يكى پيش من بود كه به او از تو نزديك‏تر بودم، خوش داشتم كه پيش روى من بيايد كه او را ذخيره نهم. اين روزى است كه مى‏بايد به هر وسيله مى‏توانيم پاداش بجوييم كه از اين پس، ديگر عملى نخواهد بود؛ بلكه حساب است».

گويد: پس، پيش رفت و به حسين سلام گفت و برفت و بجنگيد تا كشته شد. آن گاه عابس بن ابى شبيب گفت: «اى ابو عبد اللّه‏! به خدا بر پشت زمين از نزديك و دور، كسى را عزيزتر و محبوب‏تر از تو ندارم. اگر مى‏توانستم با چيزى عزيزتر از جانم و خونم ظلم و كشته شدن را از تو بردارم، برمى‏داشتم. اى ابو عبد اللّه‏! درود بر تو! شهادت مى‏دهم كه بر هدايت تواَم و هدايت پدرت».

گويد: آن گاه با شمشير كشيده سوى آنها رفت و زخمى بر پيشانى داشت.

ربيع بن تميم عبدى همدانى گويد: وقتى ديدمش كه مى‏آمد، شناختمش كه در جنگ‏ها ديده بودمش كه از همه، دليرتر بود. گفتم: «اى مردم! اين، شيرِ شيران است. اين، پسر ابى شبيب است. هيچ كس از شما سوى وى نرود». گويد: و او ندا مى‏داد كه: مگر مردى نيست كه با مردى مقابله كند؟!

گويد: «عمر بن سعد گفت: «سنگبارانش كنيد». گويد: از هر سو سنگ به طرف وى انداختند، و چون چنين ديد، زره و كلاه‏خود خويش را بينداخت. آن گاه به كسان حمله كرد. به خدا ديدمش كه بيشتر از دويست كس را دنبال مى‏كرد. آن گاه از هر طرف به او تاختند كه كشته شد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
254

قال: ثمّ استقدم الفتيان الجابريّان يلتفتان إلى حسين ويقولان: السلام عليك يا بن رسول اللّه‏، فقال: وعليكما السلام ورحمة اللّه‏، فقاتلا حتّى قُتِلا.

قال: وجاء عابس بن أبي شبيب الشاكري ومعه شوذب مولى شاكر، فقال: يا شوذب، ما في نفسك أن تصنع؟ قال: ما أصنع! اُقاتل معك دون ابن بنت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله حتّى اُقتل، قال: ذلك الظنّ بك، أمّا لا فتقدّم بين يدي أبي عبداللّه‏ حتّى يحتسبك كما احتسب غيرك من أصحابه، وحتّى أحتسبك أنا، فإنّه لو كان معي ۵ / ۴۴۴

الساعة أحدٌ أنا أولى به منّي بك لسرّني أن يتقدّم بين يدي حتّى أحتسبه، فإنّ هذا يوم ينبغي لنا أن نطلب الأجر فيه بكلّ ما قدرنا عليه، فإنّه لا عمل بعد اليوم، وإنّما هو الحساب، قال: فتقدّم فسلّم على الحسين، ثمّ مضى فقاتل حتّى قُتل.

ثمّ قال عابس بن أبي شبيب: يا أبا عبداللّه‏، أما واللّه‏، ما أمسى على ظهر الأرض قريب ولا بعيد أعزّ عليّ ولا أحبّ إليَّ منك، ولو قدرت على أن أدفع عنك الضيم والقتل بشيء أعزّ على من نفسي ودمي لفعلته، السلام عليك يا أبا عبداللّه‏، اُشهد اللّه‏ أنّي على هديك وهدي أبيك، ثمّ مشى بالسيف مصلتاً نحوهم وبه ضربة على جبينه.

قال أبو مخنف: حدّثني نمير بن وعلة، عن رجل من بني عبد من همدان يقال له: ربيع بن تميم شهد ذلك اليوم، قال: لمّا رأيته مقبلاً عرفته وقد شاهدته في المغازي، وكان أشجع الناس، فقلت: أيّها الناس، هذا الأسد الأسود، هذا ابن أبي شبيب، لا يخرجنّ إليه أحد منكم، فأخذ ينادي:

ألا رجل لرجل؟! فقال عمر بن سعد: ارضخوه بالحجارة، قال: فَرُمي بالحجارة من كلّ جانب، فلمّا رأى ذلك‏ألقى درعَهُ ومِغفرَه، ثمّ شدّ على الناس، فو اللّه‏، لرأيته يكرُد۱ أكثر من مئتين من الناس، ثمّ إنّهم تعطّفوا عليه من كلّ جانب، فَقُتل.

1.. يكرُد : أي يطرد (اُنظر : العين : ج ۵ ص ۳۲۶ «كرد)» .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39144
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به