251
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: كثير بن عبد اللّه‏ شعبى و مهاجران اوس بدو حمله بردند و خونش بريختند.

گويد: نافع بن هلال جملى، نام خويش را به پيكان تيرهايش نوشته بود و تيرها را كه زهرآگين بود، مى‏انداخت و مى‏گفت: «من جمليم كه پيرو دين على‏ام». گويد: دوازده كس از ياران عمر بن سعد را كشت، جز آنها كه زخمدارشان كرد. چندان ضربت خورد كه دو بازويش بشكست و اسير شد.

گويد: شمر بن ذى الجوشن، او را گرفت و يارانش او را سوى عمر بن سعد كشيدند كه بدو گفت: «واى تو، اى نافع! چه چيز وادارت كرد كه با خودت چنين كنى؟». گفت: «پروردگارم مى‏داند كه چه مى‏خواستم». گويد: خون بر ريشش روان بود و مى‏گفت: «به خدا دوازده كس از شما را كشتم بجز آنها كه زخمدارشان كردم و خويشتن را از اين تلاش، ملامت نمى‏كنم. اگر ساق و بازو داشتم، اسيرم نمى‏كرديد».

شمر به عمر گفت: «خدايت قرين صلاح بدارد! او را بكش». گفت: «تو او را آورده‏اى اگر مى‏خواهى خونش بريز».

گويد: شمر، شمشير خويش را كشيد و نافع بدو گفت: «به خدا اگر از مسلمانان بودى چنين بى‏باك نبودى كه با خون ما به پيشگاه خداى روى. حمد خداى كه مرگ ما را به دست بدترين مخلوق نهاد!».

گويد: پس شمر، او را بكشت.

گويد: پس از آن، شمر بيامد و حمله بُرد و رجزى به اين مضمون مى‏خواند:

باز كنيد دشمنان خدا، راه شمر را باز كنيد

كه شمشير مى‏زند و فرار نمى‏كند

و براى شما مصيبت و سمّ كشنده است.

گويد: و چون ياران حسين ديدند كه آنها بسيار شده‏اند و نمى‏توانند از خودشان و از حسين دفاع كنند، به هم‏چشمى برخاستند كه پيش روىِ او كشته شوند.

عبد اللّه‏ و عبد الرحمان، پسران عزره، هردوىِ آنها غفارى، بيامدند و گفتند: «اى ابو عبد اللّه‏! سلام بر تو باد. دشمن در ميانمان گرفته. مى‏خواهيم پيش روى تو كشته شويم. محافظ تو باشيم و از تو دفاع كنيم». گفت: «خوش آمديد، نزديك شويد». گويد: «پس به وى نزديك شدند و در نزديكى او مى‏جنگيدند و رجزى بدين مضمون مى‏خواندند:

بنى غفار به حق دانند

و مردم خندف و نيز بنى نزار كه ما با شمشير بُرّان


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
250

فقتل اثني عشر من أصحاب عمر بن سعد سوى من جرح، قال: فضرب حتّى ۵ / ۴۴۲

كسرت عضداه واُخذ أسيراً، قال: فأخذه شمر بن ذي الجوشن ومعه أصحاب له يسوقون نافعاً حتّى اُتي به عمر بن سعد، فقال له عمر بن سعد: ويحك يا نافع! ما حَمَلَكَ على ما صنعتَ بنفسك؟!

قال: إنّ ربّي يعلم ما أردت، قال: والدماء تسيل على لحيته وهو يقول: واللّه‏، لقد قتلتُ منكم اثني عشر سوى من جرحت، وما ألوم نفسي على الجهد، ولو بقيت لي عضد وساعد ما أسرتموني، فقال له شمر: اقتله أصلحك اللّه‏! قال: أنت جئتَ به، فإن شئت فاقتله، قال: فانتضى شمر سيفه، فقال له نافع: أمّا واللّه‏، أن لو كنت من المسلمين لَعَظُمَ عليك أن تلقى اللّه‏ بدمائنا، فالحمد للّه‏ الذي جعل منايانا على يدي شرار خلقه، فقتله.

قال: ثمّ أقبل شمر يحمل عليهم وهو يقول:

خَلُّوا عُداةَ اللّه‏ِ خلّوا عن شَمر

يَضرِبُهُم بسيفه ولا يَفِرّ

وَ هو لكم صابٌ وسَمّ ومَقِر

قال: فلمّا رأى أصحاب الحسين أنّهم قد كُثِروا، وأنّهم لا يقدرون على أن يمنعوا حسيناً ولا أنفسهم، تنافسوا في أن يقتلوا بين يديه، فجاءه عبداللّه‏ وعبد الرحمن ابنا عزرة الغفاريّان، فقالا: يا أبا عبداللّه‏، عليك السلام، حازنا العدوّ إليك، فأحببنا أن نقتل بين يديك، نمنعك وندفع عنك، قال: مرحباً بكما! ادنوا منّي، فدنوا منه، فجعلا يقاتلان قريباً منه، وأحدهما يقول:

قد عَلِمَتْ حقّاً بنو غِفارِ

وَ خِندِفٌ بعد بني نزارِ

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39298
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به