243
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: و چون عمر بن سعد چنين ديد، كسانى را فرستاد كه خيمه‏ها را از پاى در آرند كه آنها را در ميان گيرند. ياران حسين، سه و چهار ميان خيمه‏ها مى‏رفتند و به هر كه خيمه را از پاى در مى‏آورد و غارت مى‏كرد، حمله مى‏بردند و مى‏كشتند و از نزديك، تير مى‏زدند و از پاى مى‏انداختند. در اين وقت، عمر بن سعد گفت كه خيمه‏ها را آتش بزنند و وارد آن شوند و از پاى بيندازند.

گويد: آتش بياوردند و سوزانيدن آغاز كردند. حسين گفت: «بگذاريد بسوزانند كه چون آتش در آن افتاد، نمى‏توانند از آن جا به شما دست يابند». و چنين شد و نمى‏توانستند جز از يك سوى با آنها جنگ كنند.

گويد: زن آن مرد كلبى، برون شد و به طرف شوهر خويش رفت و بر سر وى بنشست و خاك از آن پاك مى‏كرد و مى‏گفت: «بهشت، تو را خوش باد!».

گويد: شمر بن ذى الجوشن، به غلامى رستم‏نام گفت: «سرش را با چماق بزن». و رستم، سر او را بزد و بشكست و در جا بمرد.

گويد: شمر بن ذى الجوشن، حمله بُرد و نيزه در خيمه حسين فرو برد و بانگ زد: «آتش بياريد تا اين خيمه را بر سر ساكنانش آتش بزنم». زنان فرياد زدند و از خيمه برون شدند.

گويد: حسين بدو بانگ زد: «اى پسر ذى الجوشن! تو آتش مى‏خواهى كه خانه مرا بر سر كسانم آتش بزنى؟! خدا تو را به آتش بسوزاند!».

حميد بن مسلم گويد: به شمر بن ذى الجوشن گفتم: «سبحان اللّه‏! اين كار، شايسته تو نيست! مى‏خواهى دو چيز را بر خويشتن بار كنى: مانند خداى عذاب كنى و فرزندان و زنان را بكشى؟! به خدا همان كشتن مردان، اميرِ تو را خشنود مى‏كند».

گويد: گفت: «تو كيستى؟». گفتم: «به خدا نمى‏گويمت كيستم!». گويد: به خدا بيم داشتم كه اگر بشناسدم، به نزد حكومت زيانم زند.

گويد: يكى كه شمر نسبت به وى مطيع‏تر از من بود، يعنى شبث بن ربعى، بيامد و گفت: «سخنى بدتر از سخن تو نشنيده‏ام و رفتارى زشت‏تر از رفتار تو نديده‏ام! ترساننده زنان شده‏اى؟». گويد: شهادت مى‏دهم كه شرمنده شد و مى‏خواست بازگردد كه زهير بن قين، با گروهى از ياران خويش ـ كه ده كس بودند ـ حمله بردند و به شمر و يارانش تاخت و آنها را از خيمه‏ها عقب راند و از آن جا دور شدند. ابو عزه ضبابى را ـ كه از ياران شمر بود ـ از پاى در آوردند و خونش بريختند.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
242

قال: فأخذ الثلاثة والأربعة من أصحاب الحسين يتخلّلون البيوت فيشدّون على الرجل وهو يقوّض وينتهب، فيقتلونه ويرمونه من قريب ويعقرونه، فأمر بها عمر بن سعد عند ذلك فقال: أحرقوها بالنار، ولا تدخلوا بيتاً ولا تقوّضوه، فجاءوا بالنار، فأخذوا يحرقون.

فقال حسين: دعوهم فليحرقوها، فإنّهم لو قد حرقوها لم يستطيعوا أن يجوزوا إليكم منها، و كان ذلك كذلك، وأخذوا لا يقاتلونهم إلاّ من وجه واحدٍ.

قال: وخرجت امرأة الكلبي تمشي إلى زوجها حتّى جلست عند رأسه تمسح عنه التراب وتقول: هنيئاً لك الجنّة! فقال شمر بن ذي الجوشن لغلام يُسمّى رستم: اضرب رأسها بالعمود، فضرب رأسها فَشَدَخَه، فماتت مكانها، قال: وحمل شمر بن ذي الجوشن حتّى طعن فسطاطَ الحسين برمحِهِ، ونادى: عليَّ بالنار حتّى أحرق هذا البيت على أهله، قال: فصاح النساء وخرجن من الفسطاط.

قال: وصاح به الحسين: يا بن ذي الجوشن، أنتَ تدعو بالنار لتحرق بيتي على أهلي، حَرَقَك اللّه‏ بالنار!

قال أبو مخنف: حدّثني سليمان بن أبي راشد، عن حميد بن مسلم، قال: قلت لشمر بن ذي الجوشن: سبحان اللّه‏! إنّ هذا لا يصلح لك، اُ تريد أن تجمع على نفسك خصلتين تعذّب بعذاب اللّه‏، وتقتل الولدان والنساء! واللّه‏، إنّ في قتلك الرجال لما ترضي به أميرك.

قال: فقال: من أنت؟ قال: قلت: لا اُخبرك مَن أنا، قال: وخشيت واللّه‏ أن لو عرفني أن يضرّني عند السلطان، قال: فجاءه رجل كان أطوع له منّي، شبث بن ربعي، فقال: ما رأيت مقالاً أسوأ من قولك، ولا موقفاً أقبح من موقفك، أ مرعباً للنساء صرت؟! قال: فأشهد أنّه استحيا، فذهب لينصرف، وحمل عليه زهير بن ۵ / ۴۳۹

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 46050
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به