239
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: شمر بن ذى الجوشن با پهلوى چپ، به پهلوى چپ حمله بُرد كه در مقابل وى استوار ماندند و او و يارانش را نيزه زدند. به حسين و يارانش از هر سوى حمله شد. كلبى نيز كشته شد. وى از پس دو كس اوّل، دو كس ديگر را نيز كشته بود و سخت جنگيده بود. هانى بن ثبيت حضرمى و بكير بن حىّ تميمى بدو حمله بردند و خونش را بريختند و اين، كشته دوم از ياران حسين بود.

گويد: ياران حسين سخت بجنگيدند. سوارانشان حمله آغاز كردند. همگى سى و دو سوار بودند و از هر طرف كه به سپاه كوفه حمله مى‏بردند، آن را عقب مى‏زدند.

و چون عزرة بن قيس ـ كه سالار سواران اهل كوفه بود ـ ديد كه سواران وى از هر سوى، عقب مى‏روند، عبد الرحمان بن حصن را پيش عمر بن سعد فرستاد و گفت: «مگر نمى‏بينى سواران من در اوّل روز از اين گروه اندك چه مى‏كشند؟! پيادگان و تيراندازان را به مقابله آنها فِرِست».

گويد: عُمَر، به شبث بن ربعى گفت: «به مقابله آنها نمى‏روى؟». شبث گفت: «سبحان اللّه‏! مى‏خواهى پير مضر و همه مردم شهر را با تيراندازان بفرستى؟ كسى را جز من نيافتى كه براى اين كار بفرستى؟». گويد: پيوسته مى‏ديدند كه شبث، پيكار حسين را خوش ندارد.

گويد: ابو زهير عبسى مى‏گفت: «در ايّام امارت مصعب شنيدم كه شبث مى‏گفت: خدا هرگز به مردم اين شهر، نيكى نمى‏دهد و به راه رشادشان نمى‏بَرَد. حيرت نمى‏كنيد كه ما همراه على بن ابى طالب و پس از او همراه پسرش مدّت پنج سال با خاندان ابو سفيان جنگيديم، آن گاه سوى پسرش تاختيم كه بهترين مردم روى زمين بود و همراه خاندان معاويه و پسر سميّه روسپى با وى جنگيديم؟ ضلالتى بود و چه ضلالتى!».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
238

قال: وكان الذي قتل مسلمَ بن عوسجة مسلمُ بن عبداللّه‏ الضبابي وعبد الرحمن بن أبي خشكارة البجلي.

قال: وحمل شمر بن ذي الجوشن في الميسرة على أهل الميسرة، فثبتوا له، فطاعنوه وأصحابه، وحمل على حسين وأصحابه من كلّ جانب، فقتل الكلبي وقد قتل رجلين بعد الرجلين الأوّلين، وقاتل قتالاً شديداً، فحمل عليه هانئ بن ثبيت الحضرمي وبكير بن حيّ التيمي من تيم اللّه‏ بن ثعلبة، فقتلاه، وكان القتيل الثاني من أصحاب الحسين، وقاتلهم أصحاب الحسين قتالاً شديداً، وأخذت خيلهم تحمل وإنّما هم اثنان وثلاثون فارساً، وأخذت لا تحمل على جانب من خيل أهل الكوفة إلاّ كشفته، فلمّا رأى ذلك عزرة بن قيس ـ وهو على خيل أهل الكوفة ـ أنّ خيله تنكشف من كلّ جانب، بعث إلى عمر بن سعد عبد الرحمن بن حصن، فقال: أ ما ترى ما تلقى خيلي مذ اليوم من هذه العدّة اليسيرة! ابعث إليهم الرجال والرماة.

فقال لشبث بن ربعي: ألا تقدم إليهم؟ فقال: سبحان اللّه‏! أ تعمد إلى شيخ مضر وأهل المصر عامّة تبعثه في الرماه؟! لم تجد من تندب لهذا ويجزئ عنك غيري! قال: وما زالوا يرون من شبث الكراهة لقتاله.

۵ / ۴۳۷

قال: وقال أبو زهير العبسي: فأنا سمعته في إمارة مصعب يقول: لا يعطي اللّه‏ أهل هذا المصر خيراً أبداً، ولا يسدّدهم لرشد، أ لا تعجبون أنّا قاتلنا مع عليّ بن أبي طالب، ومع ابنه من بعده آل أبي سفيان خمس سنين، ثمّ عدونا على ابنه وهو خير أهل الأرض نقاتله مع آل معاوية وابن سميّة الزانية؟! ضلال يا لكَ من ضلال! قال: ودعا عمر بن سعد الحصين بن تميم، فبعث معه المجفّفة وخمسمئة من المرامية، فأقبلوا حتّى إذا دنوا من الحسين وأصحابه رشقوهم بالنبل، فلم يلبثوا أن عقروا خيولهم، وصاروا رجّالة كلّهم.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 46184
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به