235
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: پس سوى حسين حمله بُرد. نافع بن هلال مرادى، راه بر او بگرفت و ضربتى زد كه از پاى در آمد. يارانش او را ببردند و بعدها مداوايش كردند كه بهى يافت. ابو زهير عبسى گويد: وقتى حرّ بن يزيد، به حسين پيوست، يكى از بنى تميم به نام يزيد پسر سفيان گفت: «به خدا اگر حر را وقتى كه مى‏رفت ديده بودم، با نيزه دنبالش مى‏كردم!». گويد: در آن اثنا كه كسان به جنگ بودند و جولان مى‏دادند و حر به جماعت حمله آورده بود و اين رجز عنتره را مى‏خواند:

گلوگاه و سينه آنها را چنان تيرباران مى‏كنم

كه در خون غوطه‏ور شوند.

گوش و ابروى اسبش زخمدار بود و خون از آن روان بود، حصين بن تميم ـ كه سالار نگهبانان بود و عبيد اللّه‏ او را به مقابله حسين فرستاده بود كه همراه عمر بن سعد بود و بجز نگهبانان، سالارىِ سوارانى را كه اسبشان نيز زره داشت به او داده بود ـ به زيد بن سفيان گفت: «اين، حرّ بن يزيد است كه آرزوى هماوردى وى را دارد». گفت: «خوب» و سوى او رفت و گفت: «اى حر! هماوردى مى‏كنى؟». گفت: «بله» و بدو پرداخت.

گويد: از حصين بن تميم شنيدم كه مى‏گفت: «به خدا با حر هماوردى كرد، گويى جانش در كَفَش بود». وقتى رو به رو شدند، حر مهلتش نداد و خونش بريخت. يحيى بن هانى گويد: نافع بن هلال پيكار مى‏كرد و مى‏گفت: «من جَمَلى‏ام، من بر دين على‏ام». گويد: مردى به نام مزاحم پسر حريث، سوى وى آمد و گفت: «من بر دين عثمانم». گفت: «بر دين شيطانى». و بدو حمله بُرد و خونش بريخت.

گويد: عمرو بن حجّاج بانگ برآورد كه: «اى احمقان! مى‏دانيد با چه كسانى جنگ داريد؟ با يكّه‏سواران شهر كه گروهى جانبازند. هيچ كس از شما با آنها هماوردى نكند. آنها كم اند و چندان دوام نخواهند آورد. به خدا اگر با سنگ بزنيدشان، مى‏كشيدشان.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
234

قال: قتلني اللّه‏ إن لم أقتلك أو أموت دونك، فحمل عليه، فاعترضه نافع بن هلال المرادي، فطعنه فصرعه، فحمله أصحابه فاستنقذوه، فدووِي بعدُ فَبَرأ.

قال أبو مخنف: حدّثني النضر بن صالح أبو زهير العبسي أنّ الحرّ بن يزيد لمّا لحق بحسين قال رجل من بني تميم من بني شقرة وهم بنو الحارث بن تميم يقال له: يزيد بن سفيان: أما واللّه‏، لو أنّي رأيت الحرّ بن يزيد حين خرج لأتبعته السنان، قال: فبينا الناس يتجاولون و يقتتلون والحرّ بن يزيد يحمل على القوم مقدماً، ويتمثّل قول عنترة:

ما زِلتُ أرميهِم بُثغرَةِ نَحرِهِ

وَ لَبانِهِ حتّى تَسَربَلَ بالدمِ

قال: وأنّ فرسه لمضروب على اُذنيه وحاجبه، وأن دماءه لتسيل، فقال الحصين بن تميم ـ وكان على شرطة عبيد اللّه‏، فبعثه إلي الحسين، وكان مع عمر بن سعد، فولاّه عمر مع الشرطة المجفّفة ـ ليزيد بن سفيان: هذا الحرّ بن يزيد الذي كنت تتمنّى.

قال: نعم، فخرج إليه فقال له: هل لك يا حرّ بن يزيد في المبارزة؟ قال: نعم قد شئت، فبرز له، قال: فأنا سمعت الحصين بن تميم يقول: واللّه‏، لأبرز له، فكأنّما ۵ / ۴۳۵

كانت نفسه في يده، فما لبثه الحرّ حين خرج إليه أن قتله.

قال هشام بن محمّد، عن أبي مخنف، قال: حدّثني يحيى بن هانئ بن عروة، أنّ نافع بن هلال كان يقاتل يومئذ وهو يقول: أنا الجملي، أنا على دين عليّ.

قال: فخرج إليه رجل يقال له مزاحم بن حريث، فقال: أنا على دين عثمان، فقال له: أنت على دين شيطان، ثمّ حمل عليه فقتله، فصاح عمرو بن الحجّاج بالناس: يا حمقى! أ تدرون مَن تقاتلون؟ فرسان المصر، قوماً مستميتين، لا يبرزنّ لهم منكم أحد، فإنّهم قليل، وقلمّا يبقون، واللّه‏، لو لم ترموهم إلاّ بالحجارة لقتلتموهم.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 46231
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به