23
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

در سپيده دمان، شتران از هجوم من

بيمناك نشوند و نامم يزيد نباشد

اگر از بيم، به ستم تن دهم

و خطر مرگم از راه ببرند.

گويد: با خودم گفتم: اين دو شعر را از آن رو به تمثّل مى‏خواند كه منظورى دارد. دو روز گذشت كه خبر يافتم سوى مكّه رفته است.

گويد: پس از آن، وليد، عبد اللّه‏ بن عمر را پيش خواند و گفت: «چرا بيعت نمى‏كنى؟ مى‏خواهى مردم اختلاف كنند و جنگ كنند و نابود شوند و چون به سختى افتادند، گويند: سوى عبد اللّه‏ بن عمر رَويد و با او بيعت كنيد كه جز او كسى نمانده؟».

عبد اللّه‏ گفت: «نمى‏خواهم جنگ كنند يا اختلاف كنند يا نابود شوند؛ امّا وقتى همه مردم بيعت كردند و جز من كسى نماند، بيعت مى‏كنم».

گويد: پس او را رها كردند؛ كه از او بيم نداشتند.

گويد: ابن زبير برفت تا به مكّه رسيد كه عمرو بن سعيد حاكم آن جا بود و چون بدان جا رسيد، گفت: «من پناهنده‏ام» و در نماز جماعت آنها حضور نمى‏يافت و در مراسم حج، با آنها شركت نمى‏كرد. با ياران خويش به يك‏سو مى‏ايستاد و با همان‏ها در مراسم حضور مى‏يافت و نماز به‏پا مى‏كرد.

گويد: وقتى حسين سوى مكّه رفت، اين آيه را مى‏خواند: «از آن شهر، ترسان و نگران برون شد و گفت: «پروردگارا! مرا از گروه ستمگران نجات بخش». و چون وارد مكّه شد، اين آيه را خواند: «و چون رو سوى مدينه كرد، گفت: «شايد پروردگارم مرا به ميانه راه هدايت كند».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
22

قال أبو مخنف: وحدّثني عبد الملك بن نوفل بن مساحق، عن أبي سعد المقبري، قال: نظرت إلى الحسين داخلاً مسجد المدينة، وأنّه ليمشي وهو معتمد على رجلين، يعتمد على هذا مرّة وعلى هذا مرّة، وهو يتمثّل بقول ابن مفرغ:

لا ذَعَرتُ السوامَ في فَلَق الصبحِ

مُغيراً ولا دُعيتُ يَزيدا

يَومَ اُعطَى من المهابةِ ضَيماً

والمنايا يَرصُدَنني أن أحيدا

قال: فقلت في نفسي: واللّه‏، ما تمثّل بهذين البيتين إلاّ لشيء يريد، قال: فما مكث إلاّ يومين حتّى بلغني أنّه سار إلى مكّة.

ثمّ إنّ الوليد بعث إلى عبداللّه‏ بن عمر فقال: بايع ليزيد، فقال: إذا بايع الناس بايعت، فقال رجل: ما يمنعك أن تبايع؟ إنّما تريد أن يختلف الناس فيقتتلوا ويتفانوا، فإذا جهدهم ذلك قالوا: عليكم بعبداللّه‏ بن عمر، لم يبق غيره، بايعوه! قال عبداللّه‏: ما اُحبّ أن يقتتلوا ولا يختلفوا ولا يتفانوا، ولكن إذا بايع الناس ولم يبقَ غيري بايعت، قال: فتركوه وكانوا لا يتخوّفونه.

۵ / ۳۴۳

قال: ومضى ابن الزبير حتّى أتى مكّة وعليها عمرو بن سعيد، فلمّا دخل مكّة قال: إنّما أنا عائذ، ولم يكن يصلّي بصلاتهم، ولا يفيض بإفاضتهم، كان يقف هو وأصحابه ناحية، ثمّ يفيض بهم وحده، ويصلّي بهم وحده.

قال: فلمّا سار الحسين نحو مكّة، قال: «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»۱، فلمّا دخل مكّة قال: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّى أَن يَهْدِيَنِى سَوَاءَ السَّبِيلِ»۲

1.. القصص : ۲۱ .

2.. القصص : ۲۲ .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45313
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به