227
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

ابو جعفر، حسين، گويد: يكى از بنى تميم به نام عبد اللّه‏، پسر حوزه بيامد و رو به روى حسين بايستاد و گفت: «اى حسين! اى حسين!». گفت: «چه مى‏خواهى؟».

گفت: «خبردار كه سوى جهنّم مى‏روى».

گفت: «هرگز! سوى پروردگار رحيم و توبه‏پذير و درخور اطاعت مى‏روم». آن گاه گفت: «اين كيست؟». يارانش گفتند: «ابن حوزه».

گفت: «پروردگارا! او را به حوزه آتش ببر». گويد: اسبش او را به طرف جويى بُرد كه در آن افتاد و پايش در ركاب بماند و سرش به زمين افتاد و اسب روان بود و او را مى‏بُرد و سرش به سنگ‏ها و درخت‏ها مى‏خورد تا جان بداد.

به گفته سويد بن حيّه، اسب عبد اللّه‏ بن حوزه بيفتاد و پاى چپش در ركاب ماند و پاى راست بيرون ماند و جدا شد و اسب تاخت آورد و سرش را به سنگ‏ها و تنه درخت‏ها مى‏زد تا جان داد.

مسروق بن وائل حضرمى گويد: من جزو نخستين سوارانى بودم كه سوى حسين روان شدند. با خودم گفتم: «جزو جلوترى‏ها بروم شايد سر حسين را به دست آرم و به سبب آن به نزد ابن زياد منزلتى بيابم». چون پيش حسين رسيديم، يكى از جماعت به نام ابن حوزه پيش رفت و گفت: «حسين ميان شماست؟». گويد: حسين خاموش ماند و ابن حوزه، بار دوم، اين سخن را گفت. حسين همچنان خاموش ماند و چون بار سوم بگفت، گفت: «به او بگوييد: بله، اين حسين است. چه مى‏خواهى؟». گفت: «اى حسين! خبردار كه سوى جهنّم مى‏روى». گفت: «هرگز! سوى پروردگار رحيم و توبه‏پذير و درخور اطاعت مى‏روم». آن گاه گفت: «تو كيستى؟». گفت: «ابن حوزه».

گويد: پس حسين دو دست برداشت چنان‏كه سفيدى زير بغل او را از بالاى جامه بديديم، آن گاه گفت: «خدايا! او را به حوزه جهنّم بر». گويد: ابن حوزه، خشمگين شد و خواست كه اسب سوى وى تازد؛ امّا ميان وى و حسين، نهرى بود.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
226

قال أبو مخنف: فحدّثني حسين أبو جعفر، قال: ثمّ إنّ رجلاً من بني تميم ـ يقال له عبداللّه‏ بن حوزة ـ جاء حتّى وقف أمام الحسين، فقال: يا حسين، يا حسين!

فقال حسين: ما تشاء؟ قال: أبشر بالنار!

قال: كلا، إنّي أقدم على ربّ رحيم، وشفيع مطاع، من هذا؟ قال له أصحابه: هذا ابن حوزة.

۵ / ۴۳۱

قال: ربّ حزه إلى النار، قال: فاضطرب به فرسه في جدول فوقع فيه، وتعلّقت رجله بالركاب، ووقع رأسه في الأرض، ونفر الفرس، فأخذ يمرّ به فيضرب برأسه كلّ حجر وكلّ شجرة حتّى مات.

قال أبو مخنف: وأمّا سويد بن حيّة، فزعم لي أنّ عبداللّه‏ بن حوزة حين وقع فرسه بقيت رجله اليسرى في الركاب، وارتفعت اليمنى فطارت، وعدا به فرسه يضرب رأسه كلّ حجر و أصل شجرة حتّى مات.

قال أبو مخنف عن عطاء بن السائب، عن عبد الجبّار بن وائل الحضرمي، عن أخيه مسروق بن وائل، قال: كنت في أوائل الخيل ممّن سار إلى الحسين، فقلت: أكون في أوائلها لعلّي اُصيب رأس الحسين، فاُصيب به منزلة عند عبيد اللّه‏ بن زياد، قال: فلمّا انتهينا إلى حسين تقدّم رجل من القوم يقال له: ابن حوزة، فقال: أ فيكم حسين؟ قال: فسكت حسين، فقالها ثانية، فأسكت، حتّى إذا كانت الثالثة قال: قولوا له: نعم، هذا حسين، فما حاجتك؟

قال: يا حسين، أبشر بالنار، قال: كذبت، بل أقدم على ربّ غفور وشفيع مطاع، فمن أنت؟ قال: ابن حوزة.

قال: فرفع الحسين يديه حتّى رأينا بياض إبطيه من فوق الثياب، ثمّ قال: اللّهمّ حزه إلى النار.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 46244
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به