223
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: پيادگان قوم، سوى او حمله بردند و تير انداختند كه برفت تا پيش روى حسين بايستاد». حميد بن مسلم گويد: عمر بن سعد سوى آنها حمله آورد و بانگ زد: «اى ذويد! پرچم خويش را پيش ببر». گويد: ذويد، پرچم را پيش بُرد. آن گاه عُمَر، تيرى در دل كمان نهاد و بينداخت و گفت: «شاهد باشيد كه من نخستين كسم كه تير انداخت».

ابو جناب كلبى گويد: يكى از ما بود به نام عبد اللّه‏ پسر عمير از بنى عليم كه به كوفه آمده بود و به نزديك چاه جعده در محلّه همدان خانه‏اى داشت. زن وى نيز ـ كه از تيره نمر بن قاسط بود ـ به نام اُمّ وهب، دختر عبد با وى بود. عبد اللّه‏ جماعت را ديده بود كه در نخيله سان مى‏بينند كه سوى حسين روانه كنند.

گويد: از كارشان پرسيد، گفتند: «آنها را سوى حسين، پسر فاطمه دختر پيمبر خدا روانه مى‏كنند». گفت: «به خدا به پيكار مشركان علاقه داشتم و اميدوارم ثواب پيكار با اينان كه به جنگ پسر دختر پيمبرشان مى‏روند به نزد خداى بيشتر از ثواب پيكار مشركان باشد». گويد: به نزد زن خويش رفت و آنچه را شنيده بود با وى بگفت و قصد خويش را با او در ميان نهاد.

زن گفت: «كار صواب مى‏كنى. خدا تو را به بهترين راه هدايت برساند. برو، مرا نيز همراه خويش ببر». گويد: پس شبانه با وى برفت تا به نزد حسين رسيد و با او بماند و چون عمر بن سعد به نزديك حسين آمد و تير انداخت، كسان نيز تير انداختند، يسار، آزاد شده زياد بن ابى سفيان و سالم، آزاد شده عبيد اللّه‏ بن زياد برون آمدند و گفتند: «هماوردى هست كه سوى ما آيد؟». گويد: حبيب بن مظاهر و برير بن حضير از جاى جستند.

حسين بدانها گفت: «بنشينيد». در اين هنگام، عبد اللّه‏ بن عمير كلبى برخاست و گفت: «اى ابو عبد اللّه‏! خدايت رحمت آرد! اجازه بده من سوى آنها روم». گويد: حسين، مردى ديد تيره‏رنگ، بلندقامت، ستبربازو و فراخ‏پشت و گفت: «پندارمش كه كشنده همگان است. اگر مى‏خواهى برو». گويد: عبد اللّه‏ سوى آنها رفت كه گفتندش: «كيستى؟» و چون نسبت خويش بگفت، گفتندش كه ما تو را نمى‏شناسيم. زهير بن قين بيايد يا حبيب بن مظاهر يا برير بن حضير. يسار، جلو سالم بود و آماده نبرد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
222

۵ / ۴۲۹

فحملت عليه رَجّالة لهم ترميه بالنبل، فأقبل حتّى وقف أمام الحسين.

قال أبو مخنف، عن الصقعب بن زهير وسليمان بن أبي راشد، عن حميد بن مسلم، قال: وزحف عمر بن سعد نحوهم، ثمّ نادى: يا ذويد، ادن رايتك، قال: فأدناها، ثمّ وضع سهمه في كبد قوسه، ثمّ رمى، فقال: اشهدوا أنّي أوّل من رمى.

قال أبو مخنف: حدّثني أبو جناب، قال: كان منّا رجل يُدعى عبداللّه‏ بن عمير، من بني عُلَيم، كان قد نزل الكوفة، واتّخذ عند بئر الجعد من همدان داراً، وكانت معه امرأة له من النمر بن قاسط يقال لها: اُمّ وهب بنت عبد، فرأى القوم بالنخيلة يعرضون ليسرحوا إلى الحسين، قال: فسأل عنهم، فقيل له: يسرحون إلى حسين بن فاطمة بنت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، فقال: واللّه‏، لقد كنت على جهاد أهل الشرك حريصاً، وإنّي لأرجو ألاّ يكون جهاد هؤاء الذين يغزون ابن بنت نبيّهم أيسر ثواباً عند اللّه‏ من ثوابه إيّاي في جهاد المشركين، فدخل إلى امرأته فأخبرها بما سمع، وأعلمها بما يريد، فقالت: أصبت أصاب اللّه‏ بك أرشد اُمورك، افعل وأخرجني معك.

قال: فخرج بها ليلاً حتّى أتى حسيناً، فأقام معه، فلمّا دنا منه عمر بن سعد ورمى بسهم ارتمى الناس، فلمّا ارتموا خرج يسار مولى زياد بن أبي سفيان وسالم مولى عبيد اللّه‏ بن زياد، فقالا: مَن يبارز؟ ليخرج إلينا بعضكم، قال: فوثب حبيب بن مظاهر وبرير بن حضير، فقال لهما حسين: اجلسا.

فقام عبداللّه‏ بن عمير الكلبي فقال: أبا عبداللّه‏، رحمك اللّه‏! ائذن لي فلأخخرج إليهما، فرأى حسين رجلاً آدم طويلاً، شديدَ الساعدين، بعيد ما بين المنكبين، فقال حسين: إنّي لأحسبه للأققران قتّالاً، اخرج إن شئت، قال: فخرج إليهما، فقالا له: مَن أنت؟ فانتسب لهما، فقالا: لا نعرفك، ليخرج إلينا زهير بن القين أو حبيب بن مظاهر أو برير بن حضير، ويسار مستنتل۱ أمام سالم، فقال له الكلبي: يا بن الزانية، وبك رغبة عن مبارزة أحد من الناس، وما يخرج إليك أحد من الناس إلاّ وهو ۵ / ۴۳۰

1.. استَنتَلَ للأممر : استعدّ له وتقدّم اُنظر : العين : ج ۸ ص ۱۲۰ «نتل» .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 38818
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به