219
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: بنا كرد، كم‏كم به حسين نزديك شد. يكى از قوم وى به نام مهاجر پسر اوس گفت: «اى پسر يزيد! چه مى‏خواهى؟ مى‏خواهى حمله كنى؟». گويد: «او خاموش ماند و لرزش، سراپايش را گرفت». مهاجر گفت: «به خدا كار تو شگفتى‏آور است. هرگز به هنگام جنگ، تو را چنين نديده بودم كه اكنون مى‏بينم. اگر به من مى‏گفتند: دليرترين مردم كوفه كيست؟ از تو نمى‏گذشتم. اين چيست كه از تو مى‏بينم؟». گفت: «به خدا خودم را ميان بهشت و جهنّم، مردّد مى‏بينم! به خدا اگر پاره‏پاره‏ام كنند و بسوزانند، چيزى را بر بهشت نمى‏گزينم».

گويد: آن گاه اسب خويش را بزد و به حسين عليه‏السلام پيوست و گفت: «خدايم فدايت كند! من همانم كه تو را از بازگشت بداشتم و همراه تو شدم و در اين مكان، فرودت آوردم. به خدايى كه جز او خدايى نيست، گمان نداشتم اين قوم آنچه را گفته بودى، نپذيرند و كار ما به اين جا بكشد. به خويش مى‏گفتم كه قسمتى از دستور اين قوم را اطاعت مى‏كنم كه نگويند از اطاعتشان برون شده‏ام؛ ولى آنها اين چيزها را كه حسين مى‏گويد مى‏پذيرند. به خدا اگر مى‏دانستم كه نمى‏پذيرند، چنان نمى‏كردم! اينك پيش تو آمده‏ام و از آنچه كرده‏ام به پيشگاه پروردگارم توبه مى‏برم. تو را به جانْ يارى مى‏كنم تا پيش رويت بميرم. آيا اين را توبه من مى‏دانى؟». گفت: «آرى. خدا توبه‏ات را مى‏پذيرد و تو را مى‏بخشد، نام تو چيست؟». گفتم: «من حُرّم، پسر يزيد». گفت: «تو چنان‏كه مادرت نامت داد، حُرّى. إن شاء اللّه‏ در دنيا و آخرت حُرّى! فرود آى». گفتم: «من به حال سوارى از پياده بهترم. بر اسبم مدّتى با آنها مى‏جنگم و آخر كارم به فرود آمدن مى‏كشد». گفت: «خدايت رحمت كناد! هر چه به نظرت مى‏رسد بكن».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
218

قال: فأقبل حتّى وقف من الناس موقفاً، ومعه رجل من قومه يقال له: قرّة بن قيس، فقال: يا قرّة، هل سقيت فرسك اليوم؟ قال: لا، قال: إنّما تريد أن تسقيه؟ قال: فظننت واللّه‏ أنّه يريد أن يتنحّى فلا يشهد القتال، وكره أن أراه حين يصنع ذلك، فيخاف أن أرفعه عليه، فقلت له: لم أسقه، وأنا منطلق فساقيه.

قال: فاعتزلت ذلك المكان الذي كان فيه، قال: فو اللّه‏، لو أنّه أطلعني على الذي يريد لخرجت معه إلى الحسين.

قال: فأخذ يدنو من حسين قليلاً قليلاً، فقال له رجل من قومه يقال له المهاجر بن أوس: ما تريد يا بن يزيد؟ أ تريد أن تحمل؟ فسكت وأخذه مثل العرواء، فقال له يا بن يزيد؟ أ تريد أن تحمل؟ فسكت وأخذه مثل العُرَوَاء۱، فقال له: يا بن يزيد، واللّه‏، إنّ أمرك لمريب، واللّه‏، ما رأيت منك في موقف قطّ مثل شيء أراه الآن، ولو قيل لي: من أشجع أهل الكوفة رجلاً ما عدوتك، فما هذا الذي أرى منك؟!

قال: إنّي واللّه‏ اُخيّر نفسي بين الجنّة والنار، وو اللّه‏، لا أختار على الجنة شيئاً ولو قطّعت وحرّقت، ثمّ ضرب فرسه فلحق بحسين عليه‏السلام، فقال له: جعلني اللّه‏ فداك يا بن رسول اللّه‏! أنا صاحبك الذي حبستُك عن الرجوع، وسايرتُك في الطريق، ۵ / ۴۲۸

وجعجعتُ بك في هذا المكان، واللّه‏ الذي لا إله إلاّ هو، ما ظننت أنّ القوم يردّون عليك ما عرضتَ عليهم أبداً، ولا يبلغون منك هذه المنزلة، فقلت في نفسي: لا اُبالي أن اُطيع القوم في بعض أمرهم، ولا يرون أنّي خرجت من طاعتهم، وأمّا هم فسيقبلون من حسين هذه الخصال التي يعرض عليهم، وو اللّه‏، لو ظننت أنّهم لا يقبلونها منك ما ركبتها منك، وإنّي قد جئتك تائباً ممّا كان منّي إلى ربّي، ومواسياً لك بنفسي حتّى أموت بين يديك، أ فترى ذلك لي توبة؟

1.. العرواء كغلواء : الرعدة تكون من الحمّى اُنظر : لسان العرب : ج ۱۵ ص ۴۵ «عرو» .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45779
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به