211
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

حسين گفت: «اين كيست؟ گويى شمر بن ذى الجوشن است؟». گفتند: «آرى. خدايت قرين صلاح بدارد! خودش است». گفت: «اى پسر زن بُزچران! تو در خور آتشى كه در آن بسوزى». مسلم بن عوسجه گفت: «اى پسر پيمبر خدا! فدايت شوم تيرى به او بيندازم كه در تيررس من است و تيرم خطا نمى‏كند. اين فاسق، از جبّاران بزرگ است». حسين گفت: «تيرش نزن كه نمى‏خواهم من آغاز كرده باشم».

گويد: حسين، اسبى همراه داشت به نام لاحق كه على بن حسين را بر آن نشانده بود. وقتى جماعت، نزديك وى رسيدند، مركب خويش را خواست و بر نشست و با صداى بلند ـ كه بيشتر كسان مى‏شنيدند ـ گفت: «اى مردم! سخن مرا بشنويد و در كار من شتاب مكنيد تا در باره حقّى كه بر شما دارم، سخن آرم و بگويم كه به چه سبب سوى شما آمده‏ام. اگر گفتار مرا پذيرفتيد و سخنم را باور كرديد و انصاف داديد، نيك‏روز مى‏شويد كه بر ضدّ من دستاويزى نداريد و اگر نپذيرفتيد و انصاف نداديد، «شما و شريكان [عبادت] تان يك‏دل شويد كه منظورتان از خودتان نهان نباشد و در باره من هر چه خواهيد كنيد و مهلتم ندهيد». «ياور من خدايى است كه اين كتاب را نازل كرده و هم او دوستدار شايستگان است%«$.

گويد: و چون خواهرانش اين سخن را شنيدند، بانگ زدند و بگريستند. دخترانش نيز گريستند و صدايشان بلند شد كه عبّاس برادرش و على پسرش را فرستاد و گفت: «خاموششان كنيد كه به دينم قسم، گريه بسيار خواهند كرد!». گويد: و چون برفتند كه آنها را خاموش كنند، گفت: «ابن عبّاس بيجا نگفت».

گويد: ما بدانستيم كه به وقت شنيدن گريه‏شان اين سخن را از آن رو گفت كه ابن عبّاس گفته بود آنها را همراه نيارد. و چون خاموش شدند، حمد خدا گفت و ثناى او كرد و ياد خدا كرد چنان‏كه بايد و محمّد و فرشتگان و پيمبران را صلوات گفت ؛ چندان گفت كه خدا بهتر داند و به گفتن نيايد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
210

۵ / ۴۲۴

فقال الحسين: مَن هذا؟ كأنّه شمر بن ذي الجوشن؟ فقالوا: نعم، أصلحك اللّه‏! هو هو، فقال: يا بن راعية المعزى، أنت أولى بها صلياً.

فقال له مسلم بن عوسجة: يا بن رسول اللّه‏، جعلت فداك! ألا أرميه بسهم، فإنّه قد أمكنني، و ليس يسقط منّي سهم، فالفاسق من أعظم الجبّارين؟

فقال له الحسين: لا ترمه، فإنّي أكره أن أبدأهم، وكان مع الحسين فرس له يدعى لاحقاً حمل عليه ابنه عليّ بن الحسين.

قال: فلمّا دنا منه القوم عاد براحلته فركبها، ثمّ نادى بأعلى صوته دعاء يسمع جل الناس:

أيّها الناس، اسمعوا قولي، ولا تعجلوني حتّى أعظكم بما لحقٍّ لكم عليّ، وحتّى أعتذر إليكم من مقدمي عليكم، فإن قبلتم عذري، وصدّقتم قولي، وأعطيتموني النَصَفَ، كنتم بذلك أسعد، ولم يكن لكم عليَّ سبيل، وإن لم تقبلوا منّي العذر، ولم تعطوا النصف من أنفسكم «فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَىَّ وَ لاَ تُنظِرُونِ»۱، «إِنَّ وَلِيِّىَ اللَّهُ الَّذِى نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ»۲.

قال: فلمّا سمع أخواته كلامه هذا صحن وبكين، وبكى بناته فارتفعت أصواتهنّ، فأرسل إليهنّ أخاه العبّاس بن عليّ وعليّاً ابنه، وقال لهما: اسكتاهنّ، فلعمري ليكثرنّ بكاؤهنّ.

قال: فلمّا ذهبا ليسكتاهنّ قال: لا يبعد ابن عبّاس، قال: فظننّا أنّه إنّما قالها حين سمع بكاؤهنّ؛ لأنّه قد كان نهاه أن يخرج بهنّ. فلمّا سكتن حمد اللّه‏ وأثنى عليه، وذكر اللّه‏ بما هو أهله، وصلّى على محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وعلى ملائكته وأنبيائه، فذكر من ذلك ما اللّه‏ أعلم وما لا يحصى ذكره.

1.. يونس : ۷۱ .

2.. الأعراف : ۱۹۶ .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 52525
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به