207
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: براى حسين عليه‏السلام مقدارى نى و هيزم به جاى فرو رفته‏اى آورده بودند كه پشت سرشان بود و همانند جويى بود و هنگام شب، بيشتر حفر كرده بودند كه چون خندقى شده بود. نى و هيزم را در آن ريختند و گفتند: «وقتى صبحگاهان به ما حمله برند، آتش در آن زنيم كه از پشت سر به ما حمله نيارند و از يكسو با ما بجنگند». چنين كردند و برايشان سودمند بود.

عمرو بن حضرمى گويد: وقتى عمر بن سعد با كسان روان شد، سر گروه شهريان كوفه، عبد اللّه‏ بن زهير اسدى بود. سر مذحج و اسديان كوفه، عبد الرحمان بن ابى سبره بود. سر ربيعه و كنده، قيس بن اشعث بن قيس بود. سر مردم تميم و همدان، حُرّ بن يزيد رياحى بود. اينان همه در كشته شدن حسين حضور داشتند بجز حرّ بن يزيد كه به حسين پيوست و با وى كشته شد.

گويد: عُمَر، پهلوى راست سپاه خود را به عمرو بن حجّاج زبيدى داد. پهلوى چپ را به شمر بن ذى الجوشن بن شرحبيل داد. سر سواران، عزرة بن قيس احمسى بود. سر پيادگان، شبث بن ربعى يربوعى بود. پرچم را به ذويد، غلام خويش داده بود.

غلام عبد الرحمان بن عبد ربه انصارى گويد: با صاحبم بودم. وقتى كسان آماده شدند و سوى حسين رفتند، حسين بگفت تا خيمه‏اى به پا كردند و مقدارى مسك بياوردند و در كاسه‏اى بزرگ يا سينى‏اى ريختند. آن گاه حسين وارد خيمه شد و نوره كشيد.

گويد: صاحب من، عبد الرحمان بن عبد ربه و برير بن حضير همدانى، بر در خيمه، شانه‏هايشان به هم مى‏خورد و برخورد داشتند كه كدامشان پس از وى نوره بكشند. برير با عبد الرحمان بذله‏گويى مى‏كرد. عبد الرحمان بدو گفت: «ولمان كن! اينك وقت ياوه‏گويى نيست». گويد: برير بدو گفت: «به خدا قوم من مى‏دانند كه نه در جوانى و نه در سال‏خوردگى، ياوه‏گويى را دوست نداشته‏ام ؛ ولى به خدا از آنچه در پيش دارم، خوش‏دلم! به خدا ميان ما و حور عين، فاصله نيست جز اين كه اين قوم با شمشيرهاى خويش سوى ما آيند. دوست دارم كه با شمشيرهاى خود بيايند». گويد: و چون حسين فراغت يافت ما نيز برفتيم و نوره كشيديم. آن گاه حسين بر مركب خويش نشست و قرآنى خواست و آن را پيش روى خويش نهاد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
206

قال: وكان الحسين عليه‏السلام أتى بقصب وحطب إلى مكان من ورائهم منخفض كأنّه ساقية، فحفروه في ساعة من الليل، فجعلوه كالخندق، ثمّ ألقوا فيه ذلك الحطب والقصب، وقالوا: إذا عدوا علينا فقاتلونا ألقينا فيه النار؛ كيلا نؤتى من ورائنا، وقاتلنا القوم من وجه واحد ففعلوا، وكان لهم نافعاً.

قال أبو مخنف: حدّثني فضيل بن خديج الكندي، عن محمّد بن بشر، عن عمرو الحضرمي، قال: لمّا خرج عمر بن سعد بالناس كان على ربع أهل المدينة يومئذ عبداللّه‏ بن زهير بن سليم الأزدي، وعلى ربع مذحج وأسد عبد الرحمن بن أبي سبرة الجعفي، وعلى ربع ربيعة و كندة قيس بن الأشعث بن قيس، وعلى ربع تميم وهمدان الحرّ بن يزيد الرياحي، فشهد هؤاء كلّهم مقتل الحسين، إلاّ الحرّ بن يزيد فإنّه عدل إلى الحسين، وقتل معه.

و جعل عمر على ميمنته عمرو بن الحجّاج الزبيدي، وعلى ميسرته شمر بن ذي الجوشن بن شرحبيل بن الأعور بن عمر بن معاوية ـ وهو الضباب بن كلاب ـ وعلى الخيل عزرة بن قيس الأحمسي، وعلى الرجال شبث بن ربعي الرياحي، وأعطى الراية ذويداً مولاه.

۵ / ۴۲۳

قال أبو مخنف: حدّثني عمرو بن مرّة الجملي، عن أبي صالح الحنفي، عن غلام لعبد الرحمن بن عبد ربّة الأنصاري، قال: كنت مع مولاي، فلمّا حضر الناس وأقبلوا إلى الحسين، أمر الحسين بفسطاط فضرب، ثمّ أمر بمسك فميث في جفنة عظيمة أو صحفة.

قال: ثمّ دخل الحسين ذلك الفسطاط فتطّلى بالنورة، قال: ومولاي عبد الرحمن بن عبد ربّه و برير بن حُضَير الهمداني على باب الفسطاط تحتكّ مناكبهما، فازدحما أيّهما يُطلي على أثره، فجعل برير يهازل عبد الرحمن، فقال له عبد الرحمن: دعنا، فو اللّه‏، ما هذه بساعة باطل، فقال له برير: واللّه‏، لقد علم قومي أنّي ما أحببت الباطل شابّاً ولا كهلاً، ولكن واللّه‏، إنّي لمستبشر بما نحن لاقون، واللّه‏، إنّ بيننا وبين الحور العين إلاّأن يميل هؤاء علينا بأسيافهم، ولوددت أنّهم قد مالوا علينا بأسيافهم.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 52587
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به