201
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: سعيد بن عبد اللّه‏ حنفى گفت: «به خدا تو را رها نمى‏كنيم تا خدا بداند كه در وجود تو حرمت غياب پيمبر خدا را بداشته‏ايم! به خدا اگر بدانم كشته مى‏شوم، سپس زنده مى‏شوم، آن گاه زنده سوخته مى‏شوم و خاكسترم به باد مى‏رود و هفتاد بار چنينم مى‏كنند، از تو جدا نشوم تا پيش رويت بميرم! پس چرا چنين نكنم كه يك كشتن است و آن گاه كرامتى كه هرگز پايان نمى‏پذيرد؟!». گويد: زهير بن قين گفت: «به خدا دوست دارم كشته شوم و زنده شوم و باز كشته شوم و به همين صورت، هزار بار كشته شوم و خدا با كشته شدن من، بليّه را از جان تو و جان اين جوانان خاندان تو دور كند».

گويد: همه ياران وى سخنانى گفتند كه همانند يك‏ديگر بود و از يك روى، مى‏گفتند: «به خدا از تو جدا نمى‏شويم! جان‏هاى ما به فدايت! با سينه و صورت و دست، تو را حفظ مى‏كنيم و چون كشته شديم، تكليف خويش را ادا كرده‏ايم و به سر برده‏ايم».

على بن حسين گويد: شبى كه صبحگاه آن، پدرم كشته شد، نشسته بودم، عمّه‏ام زينب پيشم بود و پرستارى‏ام مى‏كرد. پدرم در خيمه خويش از ياران، گوشه گرفته بود. حُوَى، غلام ابوذر غفارى پيش وى بود كه به شمشير خود پرداخته بود و آن را درست مى‏كرد. پدرم شعرى مى‏خواند به اين مضمون:

اى روزگار پليد كه دوست بدى

و صبحگاهان و شبانگاهان

ياران و دنياجويان كشته دارى!

روزگار، عوض نمى‏پذيرد.

كار به دست خداى جليل است

و هر زنده‏اى به راه مرگ مى‏رود.

گويد: اين را دو سه بار خواند تا فهميدم و مقصود وى را بدانستم و اشكم گرفت؛ امّا اشكم را نگه‏داشتم و خاموش ماندم و بدانستم كه بلا نازل شده. عمّه‏ام نيز آنچه را من شنيده بودم، شنيد. زن بود و زنان، رقّت دارند و استعداد زارى. خويشتندارى نتوانست و برجست و جامه خود را مى‏كشيد و برهنه سر بود. پيش وى رفت و گفت: «اى عزاى من! اى باقى‏مانده سلف و پناهگاه خلف! كاش آن روز كه فاطمه مادرم يا على پدرم يا حسن برادرم، مُرد، زندگى‏ام به سر رسيده بود». گويد: حسين عليه‏السلام بدو نگريست و گفت: «خواهركم! شيطان، بردبارىِ تو را نَبَرد». گفت: «اى ابو عبد اللّه‏! پدر و مادرم فدايت! در انتظار كشته شدنى؟ جانم فدايت!» و سخن در گلويش ماند.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
200

قال: وقال سعيد بن عبداللّه‏ الحنفي: واللّه‏، لا نخلّيك حتّى يعلم اللّه‏ أنّا حفظنا غيبة رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فيك، واللّه‏، لو علمت أنّي اُقتل، ثمّ أحيا، ثمّ اُحرق حيّاً، ثمّ اُذر، يفعل ذلك بي سبعين مرّة ما فارقتك حتّى ألقى حمامي دونك، فكيف لا أفعل ذلك! وإنّما هي قتلة واحدة، ثمّ هي الكرامة التي لا انقضاء لها أبداً؟!.

قال: وقال زهير بن القين: واللّه‏، لوددت أنّي قُتلت، ثمّ نُشرت، ثمّ قُتلت حتّى ۵ / ۴۲۰

اُقتل كذا ألف قتله، وأنّ اللّه‏ يدفع بذلك القتل عن نفسك وعن أنفس هؤاء الفتية من أهل بيتك.

قال: وتكلّم جماعة أصحابه بكلام يشبه بعضه بعضاً في وجه واحد، فقالوا: واللّه‏، لا نفارقك، ولكن أنفسنا لك الفداء، نقيك بنحورنا وجباهنا وأيدينا، فإذا نحن قتلنا كنّا وفينا، وقضينا ما علينا.

قال أبو مخنف: حدّثني الحارث بن كعب وأبو الضحّاك، عن عليّ بن الحسين بن عليّ قال: إنّي جالس في تلك العشيّة التي قتل أبي صبيحتها، وعمّتي زينب عندي تمرّضني، إذ اعتزل أبي بأصحابه في خباء له، وعنده حُوَيّ، مولى أبي ذرّ الغفاري، وهو يعالج سيفه ويصلحه وأبي يقول:

يا دَهرُ اُفٍّ لَكَ من خليلِ

كَم لكَ بالإشراقِ والأصيلِ

مِن صاحبٍ أو طالبٍ قتيلِ

و الدهرُ لا يَقنَعُ بالبديلِ

و إنّما الأمرُ إلى الجليلِ

و كُلّ حيِّ سالكُ السبيل

قال: فأعادها مرّتين أو ثلاثاً حتّى فهمتها، فعرفت ما أراد، فخنقتني عبرتي، فرددت دمعي ولزمت السكون، فعلمت أنّ البلاء قد نزل.

فأمّا عمّتي فإنّها سمعتْ ما سمعتُ، وهي امرأة وفي النساء الرقّة والجزع فلم تملك نفسها أن وثبت تجرّ ثوبها، وأنّها لحاسرة حتّى انتهت إليه، فقالت: وا ثكلاه! ليت الموت أعدمني الحياة! اليوم ماتت فاطمة اُمّي وعليّ أبي وحسن أخي، يا خليفة الماضي، وثمال الباقي.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39200
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به