199
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گفت: «چرا مرا يارى نمى‏كنيد؟». مالك بن نضر گفت: «قرض دارم و نانخوار دارم». من نيز گفتم: «قرض دارم و نانخوار دارم؛ امّا اگر اجازه دهى كه وقتى ديدم جنگاورى نمانده، بروم، چندان كه براى تو سودمند باشد و موجب دفاع از تو شود، مى‏جنگم». گفت: «اجازه دارى».

گويد: پس با وى ببودم و چون شب رسيد گفت: «اينك شب، شما را به بر گرفته، آن را وسيله رفتن كنيد. هر يك از شما دست يكى از خاندان مرا بگيرد و در روستاها و شهرهايتان پراكنده شويد، تا خدا گشايش دهد؛ كه اين قوم، مرا مى‏خواهند. وقتى به من دست يافتند، از تعقيب ديگران غافل مى‏مانند». گويد: برادرانش و پسرانش و برادرزادگانش و دو پسر عبد اللّه‏ بن جعفر گفتند: «چرا چنين كنيم؟ براى آن كه پس از تو بمانيم؟ خدا هرگز چنين روزى را نيارد».

گويد: نخست عبّاس اين سخن گفت. سپس آنها اين سخن و امثال آن را به زبان آوردند. حسين عليه‏السلام گفت: «اى پسران عقيل! كشته شدن مسلم، شما را بس. برويد كه اجازه‏تان دادم». گفتند: «مردم چه خواهند گفت؟ مى‏گويند: بزرگ و سَرور و فرزندان عمويمان را كه بهترين عموها بود، رها كرديم و با آنها يك تير نينداختيم و يك نيزه و يك ضربت شمشير نزديم و ندانستيم چه كردند! نه به خدا نمى‏كنيم! جان و مال و كسانمان را فدايت مى‏كنيم و همراه تو مى‏جنگيم تا شريك سرانجامت شويم. خدا زندگى از پس تو را روسياه كند».

ضحّاك بن عبد اللّه‏ مشرقى گويد: پس مسلم بن عوسجه اسدى برخاست و گفت: «تو را رها كنيم و خدا بداند كه در كار اداى حقّ تو نكوشيده‏ايم؟ نه به خدا! بايد نيزه‏ام را در سينه‏هاشان بشكنم و با شمشيرم چندان كه دسته آن به دستم باشد، ضربتشان بزنم. از تو جدا نمى‏شوم. اگر سلاح براى جنگشان نداشته باشم، به دفاع از تو چندان سنگشان مى‏زنم كه با تو بميرم».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
198

فقال الحسين عليه‏السلام: حسبي اللّه‏ ونعم الوكيل! قال: فتذمّمنا وسلّمنا عليه، ودعونا اللّه‏ له، قال: فما يمنعكما من نصرتي؟ فقال مالك بن النضر: عليَّ دين، ولي عيال، فقلت له: إنّ عليَّ ديناً، وأنّ لي لعيالاً، ولكنّك إن جعلتني في حلّ من الانصراف إذا ۵ / ۴۱۹

لم أجد مقاتلا قاتلت عنك ما كان لك نافعاً، وعنك دافعاً! قال: قال: فأنت في حلّ، فأقمت معه.

فلمّا كان الليل قال: هذا الليل قد غشيكم، فاتّخذوه جملاً، ثمّ ليأخذ كلّ رجل منكم بيد رجل من أهل بيتي، تفرّقوا في سوادكم ومدائنكم حتّى يفرّج اللّه‏، فإنّ القوم إنّما يطلبوني، ولو قد أصابوني لهوا عن طلب غيري.

فقال له إخوته وأبناؤ‏ه وبنو أخيه وابنا عبداللّه‏ بن جعفر: لِمَ نفعل لنبقى بعدك؟! لا أرانا اللّه‏ ذلك أبداً، بدأهم بهذا القول العبّاس بن عليّ، ثمّ إنّهم تكلّموا بهذا ونحوه.

فقال الحسين عليه‏السلام: يا بني عقيل، حسبكم من القتل بمسلم، اذهبوا قد أذنت لكم، قالوا: فما يقول الناس؟! يقولون إنّا تركنا شيخنا وسيّدنا وبني عمومتنا خيرَ الأعمام ولم نرم معهم بسهم، ولم نطعن معهم برمح، ولم نضرب معهم بسيف، ولا ندري ما صنعوا!! لا واللّه‏، لا نفعل، ولكن تفديك أنفسنا وأموالنا وأهلونا، ونقاتل معك حتّى نرد موردك، فقبّح اللّه‏ العيش بعدك!

قال أبو مخنف: حدّثني عبداللّه‏ بن عاصم، عن الضحّاك بن عبداللّه‏ المشرقي، قال: فقام إليه مسلم بن عوسجة الأسدي فقال: أَ نحن نخلّي عنك ولمّا نعذر إلى اللّه‏ في أداء حقّك؟! أما واللّه‏، حتّى أكسر في صدورهم رمحي، وأضربهم بسيفي ما ثبت قائمه في يدي، ولا اُفارقك، و لو لم يكن معي سلاح اُقاتلهم به لقذفتهم بالحجارة دونك حتّى أموت معك.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39194
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به