189
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

حميد بن مسلم گويد: آن گاه عبيد اللّه‏ بن زياد، شمر بن ذى الجوشن را پيش خواند و گفت: «اين نامه را پيش عمر بن سعد ببر كه به حسين و يارانش بگويد: به حكم من تسليم شوند. اگر شدند، آنها را به مسالمت پيش من بفرستد و اگر نپذيرفتند، با آنها بجنگد. اگر جنگيد، شنوا و مطيع او باشد و اگر ابا كرد، تو بجنگ كه سالار قومى و گردن او را بزن و سرش را پيش من بفرست».

ابو جناب كلبى گويد: آن گاه عبيد اللّه‏ بن زياد نامه‏اى به عمر بن سعد نوشت به اين مضمون: «امّا بعد، تو را سوى حسين نفرستاده‏ام كه دست از او بدارى يا وقت بگذرانى يا اميد سلامت و بقا بدو بدهى يا بمانى و پيش من از او وساطت كنى. بنگر اگر حسين و يارانش گردن نهادند و تسليم شدند، آنها را به مسالمت سوى من فرست، اگر دريغ كردند، به آنها حمله بر و خونشان را بريز و اعضاشان را ببُر؛ كه استحقاق اين كار دارند. اگر حسين كشته شد، اسب بر سينه و پشت وى بتاز كه ناسپاس است و مخالف و حق‏ناشناس و ستمگر. مقصودم اين نيست كه اين كار از پس مرگ، زيانى مى‏زند؛ ولى قولى داده‏ام كه اگر او را كشتم با وى چنين كنم. اگر به دستور ما عمل كردى، پاداش شنواى مطيع به تو مى‏دهيم و اگر نكردى، از عمل ما و سپاه ما كناره كن و شمر بن ذى الجوشن را با سپاه واگذار كه دستور خويش را به او داده‏ايم. و السلام».

عبيد اللّه‏ بن شريك عامرى گويد: وقتى شمر بن ذى الجوشن نامه را گرفت، او و عبد اللّه‏ بن ابى محل كه عمّه‏اش اُمّ البنين دختر حزام زن على بن ابى طالب بوده بود و عبّاس و عبد اللّه‏ و جعفر و عثمان را او آورده بود، به پا خاستند. عبد اللّه‏ بن ابى محل گفت: «خداى، امير را قرين صلاح بدارد! فرزندان خواهر ما همراه حسين اند. اگر مايلى امانى براى آنها بنويسى، بنويس». گفت: «بله، به خاطر شما». و دبير خويش را گفت كه امانى براى آنها نوشت كه عبد اللّه‏، آن را با غلام خويش به نام كزمان فرستاد و چون پيششان رسيد، آنها را بخواند و گفت: «اين امان را دايى شما فرستاده». جوانان گفتند: «دايى ما را سلام گوى و بگوى ما را به امان شما حاجت نيست؛ امان خدا از امان پسر سميّه، بهتر است».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
188

قال أبو مخنف: فحدّثني سليمان بن أبي راشد، عن حميد بن مسلم، قال: ثمّ إنّ عبيد اللّه‏ بن زياد دعا شمر بن ذي الجوشن فقال له: اخرج بهذا الكتاب إلى عمر بن سعد، فليعرض على الحسين وأصحابه النزول على حكمي، فإن فعلوا فليبعث بهم إليَّ سلماً، وإن هم أبوا فليقاتلهم، فإن فعل فاسمع له وأطع، وإن هو أبى فقاتلهم، فأنت أمير الناس، وَثِبْ عليه فاضرب عنقه، وابعث إليَّ برأسه.

۵ / ۴۱۵

قال أبو مخنف: حدّثني أبو جناب الكلبي، قال: ثمّ كتب عبيد اللّه‏ بن زياد إلى عمر بن سعد: أمّا بعد؛ فإنّي لم أبعثك إلى حسين لتكفّ عنه ولا لتطاوله، ولا لتُمنّيه السلامة والبقاء، و لا لتقعد له عندي شافعاً، انظر فإن نزل حسين وأصحابه على الحكم واستسلموا، فابعث بهم إليّ سلماً، وإن أبوا فازحف إليهم حتّى تقتلهم وتمثّل بهم، فإنّهم لذلك مستحقّون، فإن قتل حسين فأوطئ الخيل صدره وظهره، فإنّه عاقّ مشاقّ، قاطع ظلوم، وليس دهري في هذا أن يضرّ بعد الموت شيئاً، ولكن على قول لو قد قتلته فعلت هذا، به إن أنت مضيت لأمرنا فيه جزيناك جزاء السامع المطيع، وإن أبيت فاعتزل عملنا وجندنا، وخلّ بين شمر بن ذي الجوشن وبين العسكر، فإنّا قد أمرناه بأمرنا، والسلام.

قال أبو مخنف: عن الحارث بن حصيرة، عن عبداللّه‏ بن شريك العامري، قال: لمّا قبض شمر بن ذي الجوشن الكتاب قام هو وعبداللّه‏ بن أبي المحلّ ـ وكانت عمّته اُمّ البنين ابنة حزام عند عليّ بن أبي طالب عليه‏السلام، فولدت له العبّاس وعبداللّه‏ وجعفراً وعثمان ـ فقال عبداللّه‏ بن أبي المحلّ بن حزام بن خالد بن ربيعة بن الوحيد بن كعب بن عامر بن كلاب: أصلح اللّه‏ الأمير! إنّ بني اُختنا مع الحسين، فإن رأيت أن تكتب لهم أماناً فعلت.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39089
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به