183
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: عمر بن سعد، عمرو بن حجّاج را با پانصد سوار فرستاد كه آبگاه را گرفتند و ميان حسين و ياران وى و آب حايل شدند و نگذاشتند يك قطره آب بنوشند و اين، سه روز پيش از كشته شدن حسين بود.

گويد: عبيد اللّه‏ بن ابى حصين ازدى ـ كه نسب از بجيله داشت ـ بانگ زد و گفت: «اى حسين! آب را مى‏بينى كه به رنگ آسمان است. به خدا يك قطره از آن نمى‏چشى تا از تشنگى بميرى!». گويد: حسين گفت: «خدايا! او را از تشنگى بكش و هرگز او را نبخش».

حميد بن مسلم گويد: به خدا بعدها هنگامى كه بيمار بود، عيادتش كردم ـ به خدايى كه جز او خدايى نيست ـ ديدمش آب مى‏خورد تا شكمش پر مى‏شد و قى مى‏كرد. آن گاه باز آب مى‏خورد تا شكمش پر مى‏شد و قى مى‏كرد؛ امّا سيراب نمى‏شد و چنين بود تا جان داد.

گويد: وقتى تشنگى بر حسين و يارانش سخت شد، عبّاس بن على بن ابى طالب برادر خويش را پيش خواند و سى سوار و بيست پياده فرستاد و بيست مَشك همراهشان كرد كه شبانگاه برفتند و نزديك آب رسيدند و نافع بن هلال جملى، با پرچم پيشاپيش مى‏رفت. عمرو بن حجّاج زبيدى گفت: «كيستى؟ بگو براى چه آمده‏اى؟». گفت: «آمده‏ايم از اين آب ـ كه ما را از آن بداشته‏اند ـ بنوشيم». گفت: «بنوش، نوش جانت!». گفت: «نه، تا حسين و اين گروه از يارانش كه مى‏بينى تشنه‏اند، يك قطره نخواهم نوشيد».

گويد: پس از آن كسان نمودار شدند. عمرو گفت: «نه، به خدا راهى براى آب دادن اينان نيست. ما را اين جا گذاشته‏اند كه آب را از آنها منع كنيم». گويد: و چون ياران نافع نزديك رسيدند، به پيادگان گفت: «مَشك‏ها را پر كنيد». پيادگان هجوم بردند و مَشك‏ها را پر كردند. عمرو بن حجّاج و يارانش پيش دويدند. عبّاس بن على بن ابى طالب و نافع بن هلال به آنها حمله بردند و پسشان زدند كه به جاى خويش بازگشتند. آن گاه گفتند: «برويم»؛ امّا راهشان را گرفتند. عمرو بن حجّاج، سوى آنها آمد و درگيرىِ اندكى شد. يكى از ياران عمرو بن حجّاج ـ كه از طايفه صداء بود ـ، زخم خورد. نافع بن هلال زخمش زده بود. مى‏پنداشت چيزى نيست؛ امّا پس از آن، بدتر شد و از همان زخم بمرد.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
182

قال أبو مخنف: حدّثني سليمان بن أبي راشد، عن حميد بن مسلم الأزدي، قال: جاء من عبيد اللّه‏ بن زياد كتاب إلى عمر بن سعد: أماّ بعد؛ فحُل بين الحسين وأصحابه وبين الماء، ولا يذوقوا منه قطرة، كما صنع بالتقيّ الزكيّ المظلوم أمير المؤمنين عثمان بن عفّان.

قال: فبعث عمر بن سعد عمرو بن الحجّاج على خمسمئة فارس، فنزلوا على الشريعة، وحالوا بين حسين وأصحابه وبين الماء أن يسقوا منه قطرة، وذلك قبل قتل الحسين بثلاث.

قال: ونازله عبداللّه‏ بن أبي حصين الأزدي ـ وعداده في بجيلة ـ فقال:

يا حسين، ألا تنظر إلى الماء كأنّه كبد السماء! واللّه‏، لا تذوق منه قطرة حتّى تموت عطشاً!

فقال حسين: اللّهمّ اقتله عطشاً، ولا تغفر له أبداً.

قال حميد بن مسلم: واللّه‏، لعدته بعد ذلك في مرضه، فو اللّه‏ الذي لا إله إلاّ هو، لقد رأيته يشرب حتّى بَغَر، ثمّ يقيء، ثمّ يعود فيشرب حتّى يبغر فما يروى، فما زال ذلك دأبه حتّى لَفَظَ عصبه؛ يعني نفسه.

قال: ولمّا اشتدّ على الحسين وأصحابه العطش دعا العبّاس بن عليّ بن أبي طالب أخاه، فبعثه في ثلاثين فارساً وعشرين راجلاً، وبعث معهم بعشرين قربة، فجاءوا حتّى دنوا من الماء ليلاً، واستقدم أمامهم باللواء نافع بن هلال الجملي، فقال عمرو بن الحجّاج الزبيدي: مَن الرجل؟ فجيء، فقال: ما جاء بك؟ قال: جئنا نشرب من هذا الماء الذي حلأتتمونا عنه، قال: فاشرب هنيئاً، قال: لا واللّه‏، لا أشرب منه قطرة وحسين عطشان ومَن ترى من أصحابه، فطلعوا عليه، فقال: لا سبيل إلى سقي هؤاء، إنّما وضعنا بهذا المكان لنمنّعهم الماء، فلمّا دنا منه أصحابه قال لرجاله: املئوا قربكم، فشدّ الرجّالة فملئوا قربهم، وثار إليهم عمرو بن الحجّاج وأصحابه، فحمل عليهم العبّاس بن عليّ ونافع بن هلال فكفّوهم، ثمّ انصرفوا إلى ۵ / ۴۱۳

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39962
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به