181
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

حسين بدو گفت: «مردم شهرتان به من نوشته‏اند كه بيا. اگر مرا نمى‏خواهند، باز مى‏گردم». گويد: پس از آن، حبيب بن مظاهر بدو گفت: «اى قره پسر قيس! واى تو! چرا پيش قوم ستمگر باز مى‏گردى؟ اين مرد را كه خدا به وسيله پدرانش ما و تو را حرمت بخشيده، يارى كن». قره بدو گفت: «با جواب پيام يارم پيش او باز مى‏روم، آن گاه انديشه مى‏كنم». گويد: پس پيش عمر بن سعد رفت و خبر را با وى بگفت. عمر بن سعد گفت: «اميدوارم خدا مرا از پيكار وى معاف بدارد».

حسان بن فايد عبسى گويد: شهادت مى‏دهم كه وقتى نامه عمر بن سعد پيش ابن زياد آمد، من نيز پيش وى بودم. نامه چنين بود: «به نام خداى رحمان رحيم. امّا بعد، من وقتى نزديك حسين فرود آمدم، كسى پيش او فرستادم و پرسيدم براى چه آمده و چه مى‏خواهد و مى‏جويد؟ گفت: مردم اين ولايت به من نوشتند و فرستادگانشان پيش من آمدند و خواستند كه بيايم و آمدم. اگر مرا نمى‏خواهند و رأيى جز آن دارند كه فرستادگانشان با من گفته‏اند، از پيش آنها باز مى‏روم».

گويد: و چون نامه را براى عبيد اللّه‏ بن زياد خواندند، شعرى به اين مضمون خواند:

اكنون كه پنجه‏هاى ما به او بند شده،

اميد رهايى دارد؛ امّا ديگر مفر نيست.

گويد: آن گاه به عمر بن سعد نوشت: «به نام خداى رحمان رحيم. امّا بعد، نامه تو به من رسيد، آنچه را نوشته بودى، فهميدم. به حسين بگو: او و همه يارانش با يزيد بن معاويه بيعت كنند و چون چنين كرد، رأى خويش را بگوييم. و السلام».

گويد: و چون نامه به عمر بن سعد رسيد، گفت: «حدس مى‏زدم كه ابن زياد سلامت را نمى‏پذيرد». حميد بن مسلم ازدى گويد: نامه‏اى از عبيد اللّه‏ بن زياد پيش عمر بن سعد آمد به اين مضمون: «امّا بعد، ميان حسين و ياران وى و آب، حايل شو كه يك قطره از آن ننوشند، همان طور كه با متّقىِ پاكيزه‏خوىِ مظلوم، امير مؤمنان، عثمان بن عفان رفتار كردند».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
180

فقال الحسين: كَتَبَ إليَّ أهل مصركم هذا أن أقدم، فأمّا إذ كرهوني فأنا أنصرف عنهم.

قال: ثمّ قال له حبيب بن مظاهر: ويحكَ يا قرّة بن قيس! أنّى ترجع إلى القوم الظالمين! انصر هذا الرجل الذي بآبائه أيّدك اللّه‏ بالكرامة وإيّانا معك.

فقال له قرّة: ارجع إلى صاحبي بجواب رسالته، وأرى رأيي، قال: فانصرف إلى عمر بن سعد فأخبره الخبر، فقال له عمر بن سعد: إنّي لأرجو أن يعافيني اللّه‏ من حربه وقتاله.

قال هشام، عن أبي مخنف، قال: حدّثني النضر بن صالح بن حبيب بن زهير العبسي، عن حسّان بن فائد بن بكير العبسي، قال: أشهد أنّ كتاب عمر بن سعد جاء إلى عبيد اللّه‏ بن زياد وأنا عنده، فإذا فيه:

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، أمّا بعد؛ فإنّي حيث نزلت بالحسين بعثت إليه رسولي، فسألته عمّا أقدمه، وما ذا يطلب ويسأل، فقال: كتب إليَّ أهلُ هذه البلاد وأتتني به رسلهم، فسألوني القدوم ففعلت، فأمّا إذ كرهوني فبدا لهم غير ما أتتني به رُسَلُهم فأنا منصرف عنهم، فلمّا قرئ الكتاب على ابن زياد قال:

الآنَ إذ عَلِقَت مخالبُنا بهِ

يَرجو النجاةَ ولاتَ حِينَ مَناصِ!

قال: وكتب إلى عمر بن سعد:

بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، أمّا بعد؛ فقد بلغني كتابك، وفهمت ما ذكرت، فاعرض على الحسين أن يبايع ليزيد بن معاوية هو وجميع أصحابه، فإذا فعل ذلك رأينا رأينا، والسلام.

۵ / ۴۱۲

قال: فلمّا أتى عمر بن سعد الكتاب، قال: قد حسبت ألاّ يقبل ابن زياد العافية.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39980
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به