177
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: عمر بن سعد بدو گفت: «خدايت رحمت كناد! اگر خواهى مرا معاف دارى، بدار». عبيد اللّه‏ گفت: «بله به شرط آن كه فرمان ما را پسمان دهى». گويد: و چون با وى چنين گفت، عمر بن سعد گفت: «امروز را مهلتم ده تا بينديشم». گويد: پس برفت و با نيكخواهان خويش مشورت كرد و با هر كه مشورت كرد، او را منع كرد.

گويد: حمزة بن مغيرة بن شعبه، خواهرزاده وى بيامد و گفت: «دايى جان! تو را به خدا به مقابله حسين مرو كه عصيان خدا كرده‏اى و رعايت خويشاوندى نكرده‏اى. به خدا اگر از دنيا و مال خويش بگذرى و حكومت همه زمين را داشته باشى و واگذارى، از آن بهتر كه با خون حسين به پيشگاه خدا روى!».

گويد: عمر بن سعد بدو گفت: «إن شاء اللّه‏ نمى‏روم». عبد اللّه‏ بن يسار جهنى گويد: وقتى به عمر بن سعد دستور داده بودند سوى حسين حركت كند، پيش وى رفتم. به من گفت: «امير دستورم داد سوى حسين حركت كنم و اين كار را نپذيرفتم». گفتم: «خدايت قرين صواب بدارد! خدايت قرين هدايت بدارد! بمان، مرو و مكن». گويد: از پيش وى برفتيم و يكى بيامد و گفت: «اينك عمر بن سعد، كسان را براى حركت سوى حسين مى‏خواند».

گويد: پيش وى رفتم و ديدمش كه نشسته بود. چون مرا ديد، روى از من بگردانيد و بدانستم كه آهنگ رفتن سوى حسين دارد و از پيش وى در آمدم.

گويد: عمر بن سعد، پيش عبيد اللّه‏ بن زياد رفت و گفت: «خدايت قرين صلاح بدارد! اين كار را به من داده‏اى و مردم از آن خبر يافته‏اند. اگر رأى تو اين است كه اين كار عمل شود، عمل كن و با اين سپاه، يكى از بزرگان كوفه را كه من در كار جنگ، كفايت و لياقت، برتر از او نخواهم بود، به مقابله حسين فرست». گويد: كسانى را براى عبيد اللّه‏ نام بُرد؛ امّا او گفت: «نمى‏خواهد بزرگان كوفه را به من بشناسانى! در باره كسى كه مى‏خواهم بفرستم، از تو نظر نمى‏خواهم. اگر با سپاه ما مى‏روى كه بهتر و گر نه، فرمان ما را پس بفرست».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
176

فقال له عمر بن سعد: إن رأيت رحمك اللّه‏ أن تعفيني فافعل، فقال له عبيد اللّه‏: نعم، على أن تردّ لنا عهدنا.

قال: فلمّا قال له ذلك قال عمر بن سعد: أمهلني اليوم حتّى أنظر، قال: فانصرف عمر يستشير نصحاءه، فلم يكن يستشير أحداً إلاّ نهاه، قال: وجاء حمزة بن المغيرة بن شعبة ـ وهو ابن اُخته ـ فقال: أنشدُك اللّه‏ يا خال أن تسير إلى الحسين فتأثم بربّك، وتقطع رحمك! فو اللّه‏، لإن تخرج من دنياك ومالك وسلطان الأرض كلّها لو كان لك، خير لك من أن تلقى اللّه‏ بدمِ الحسين! فقال له عمر بن سعد: فإنّي أفعل إن شاء اللّه‏.

۵ / ۴۱۰

قال هشام: حدّثني عوانة بن الحكم، عن عمّار بن عبداللّه‏ بن يسار الجهني، عن أبيه، قال: دخلت على عمر بن سعد، وقد أمر بالمسير إلى الحسين، فقال لي: إنّ الأمير أمرني بالمسير إلى الحسين، فأبيت ذلك عليه، فقلت له: أصاب اللّه‏ بك، أَرشَدَك اللّه‏، أحِل فلا تفعل و لا تَسِر إليه.

قال: فخرجت من عنده، فأتاني آت وقال: هذا عمر بن سعد يندب الناس إلى الحسين، قال: فأتيته فإذا هو جالس، فلمّا رآني أعرض بوجهه، فعرفت أنّه قد عزم على المسير إليه، فخرجت من عنده، قال: فأقبل عمر بن سعد إلى ابن زياد فقال: أصلحك اللّه‏! إنّك ولّيتَني هذا العمل، وكتبتَ لي العهد، وسمع به الناس، فإن رأيت أن تنفذ لي ذلك فافعل وابعث إلى الحسين في هذا الجيش من أشراف الكوفة مَن لست بأغنى ولا أجزأ عنك‏في الحرب منه، فسمّى له اُناساً.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39990
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به