169
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

جميل بن مرثد گويد: طرماح بن عدى، به حسين نزديك شد و گفت: «به خدا مى‏نگرم و كسى را با تو نمى‏بينم. اگر جز همين كسان كه اينك مراقب تو اَند، به جنگت نيايند، بس باشند؛ امّا يك روز پيش از آن كه از كوفه در آيم و سوى تو آيم، بيرون كوفه چندان كس ديدم كه هرگز بيش از آن جماعت به يك جا نديده بودم. در باره آنها پرسش كردم، گفتند: فراهم آمده‏اند كه سانشان ببينند و به مقابله حسين روانه شوند. تو را به خدا اگر مى‏توانى يك وجب جلو نروى نرو! اگر مى‏خواهى به شهرى فرود آيى كه خدايت در آن جا محفوظ دارد تا كار خويش را ببينى و بنگرى چه خواهى كرد، برو تا به كوهستان محفوظ ما كه اَجَأ نام دارد برسى كه به خدا در آن جا از شاهان غسان و حمير و نعمان بن منذر و سياه و سرخ محفوظ بوده‏ايم ! به خدا هرگز آن جا دشمنى به ما در نيامده! من نيز با تو مى‏آيم تا تو را در دهكده فرود آرم. آن گاه كس پيش مروان طى مى‏فرستم كه در اَجَأ و سلمى اقامت دارند. به خدا ده روز نمى‏گذرد كه مردم طى، پياده و سوار سوى تو رو كنند. هر چند مدّت كه خواهى ميان ما بمان. اگر حادثه‏اى رخ دهد، من متعهّدم كه بيست هزار مرد طايى با شمشيرهاى خويش پيش روى تو به پيكار ايستند. به خدا تا يكى از آنها زنده باشد، به تو دست نمى‏يابند».

حسين گفت: «خدا تو و قومت را پاداش نيك دهد! ميان ما و اين، سخن رفته كه با وجود آن رفتن نتوانيم و نمى‏دانيم كار ما و آنها به كجا مى‏انجامد». طرماح بن عدى گويد: با وى وداع كردم و گفتم: «خدا شرّ جنّ و انس را از تو بگرداند! از كوفه براى كسانم آذوقه گرفته‏ام و خرجىِ آنها پيش من است. مى‏روم و اين را پيششان مى‏نهم. إن شاء اللّه‏ پيش تو مى‏آيم. وقتى آمدم، به خدا از جمله ياران تو خواهم بود». گفت: «اگر چنين خواهى كرد، بشتاب. خدايت رحمت كناد!».

گويد: دانستم كه از كار آن كسان، نگران است كه به من مى‏گويد بشتابم. و چون پيش كسانم رسيدم و لوازمشان را بدادم و سفارش كردم، كسانم مى‏گفتند: «اين بار، رفتارى مى‏كنى كه پيش از اين نمى‏كردى». گويد: مقصود خويش را با آنها بگفتم و از راه بنى ثعل روان شدم و چون به عذيب هجانات رسيدم، سماعة بن بدر به من رسيد و خبر كشته شدن حسين را گفت كه از آن جا بازگشتم.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
168

۵ / ۴۰۶

قال أبو مخنف: حدّثني جميل بن مرثد من بني معن، عن الطرماح بن عديّ، أنّه دنا من الحسين، فقال له: واللّه‏، إنّي لأنظر فما أرى معك أحداً، ولو لم يقاتلك إلاّ هؤاء الذين أراهم ملازميك لكان كفى بهم، وقد رأيت قبل خروجي من الكوفة إليك بيوم ظهر الكوفة، وفيه من الناس ما لم تَر عيناي في صعيد واحدٍ جمعاً أكثر منه، فسألت عنهم، فقيل: اجتمعوا ليُعرَضوا، ثمّ يسرّحون إلى الحسين، فأنشدك اللّه‏ إن قدرت على ألاّ تقدم عليهم شبراً إلاّ فعلت! فإن أردت أن تنزل بلداً يمنعك اللّه‏ به حتّى ترى من رأيك، ويستبين لك ما أنت صانع، فسر حتّى أنزلك مناع جبلنا الذي يدعى أجَأ، امتنعنا واللّه‏ به من ملوك غسّان وحمير ومن النعمان بن المنذر، ومن الأسود والأحمر، واللّه‏، إن دخل علينا ذلّ قطّ، فأسير معك حتّى اُنزلك القرية، ثمّ نبعث إلى الرجال ممّن بأجأ وسَلمَى من طيّئ، فو اللّه‏، لا يأتي عليك عشرة أيّام حتّى تأتيك طيّئ رجالاً وركباناً، ثمّ أقم فينا ما بدا لك، فإن هاجك هيج فأنا زعيم لك بعشرين ألف طائي يضربون بين يديك بأسيافهم، واللّه‏، لا يوصل إليك أبداً ومنهم عين تطرف.

فقال له: جزاك اللّه‏ وقومك خيراً! إنّه قد كان بيننا وبين هؤاء القوم قول لسنا نقدر معه على الانصراف، ولا ندري علامَ تنصرف بنا وبهم الاُمور في عاقبة.

قال أبو مخنف: فحدّثني جميل بن مرثد، قال: حدّثني الطرمّاح بن عديّ، قال: فودّعته وقلت له: دفع اللّه‏ عنك‏شرّ الجن والإنس، إنّي قد امترت لأهلي من الكوفة ميرة، ومعي نفقة لهم، فآتيهم فأضع ذلك فيهم، ثمّ أقبل إليك إن شاء اللّه‏، فإن ألحقك فو اللّه‏، لأكوننّ من أنصارك، قال: فإن كنت فاعلاً فعجّل رحمك اللّه‏، قال: فعلمت أنّه مستوحش إلى الرجال حتّى يسألني التعجيل، قال: فلمّا بلغت أهلي وضعت عندهم ما يصلحهم، وأوصيت، فأخذ أهلي يقولون: إنّك لتصنع مَرّتك هذه ۵ / ۴۰۷

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39202
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به