167
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

بزرگوار آزاده گشاده‏دل

كه خدايش براى بهترين كار آن جا آورد،

و خدايش همانند روزگار، باقى بدارد.

گويد: و چون به حسين رسيد، اشعار را براى وى بخواندند كه گفت: «به خدا من اميدوارم كه آنچه خدا براى ما خواسته، كشته شويم يا ظفر يابيم، نيك باشد». گويد: حرّ بن يزيد بيامد و گفت: «اين كسان كه از مردم كوفه‏اند، جزو همراهان تو نبوده‏اند و من آنها را پس مى‏فرستم يا مى‏دارم». حسين گفت: «از آنها همانند خويش دفاع مى‏كنم. آنها ياران و پشتيبانان من اند. تعهّد كرده بودى متعرّض من نشوى تا نامه‏اى از ابن زياد سوى تو آيد». گفت: «بله، امّا با تو نيامده بودند». گفت: «آنها ياران من اند و همانند كسانى هستند كه همراه من بوده‏اند. اگر به قرارى كه ميان من و تو بوده عمل نكنى، با تو پيكار مى‏كنم».

گويد: حر، دست از آنها بداشت. آن گاه حسين به آنها گفت: «با من از مردم پشت سرتان خبر گوييد». مجمع بن عبد اللّه‏ عايذى ـ كه يكى از آن چهار آمده، بود ـ گفت: «بزرگان قوم را رشوه‏هاى كلان داده‏اند و جوال‏هايشان را پر كرده‏اند كه دوستى‏شان را جلب كنند و به صف خويش برند و بر ضدّ تو متّفق اند. مردم ديگر، دل‏هايشان به تو مايل است؛ امّا فردا شمشيرهايشان بر ضدّ تو كشيده مى‏شود». گفت: «به من بگوييد آيا از پيكى كه سوى شما فرستادم، خبر داريد؟». گفتند: «چه كسى بود؟». گفت: «قيس بن مسهّر صيداوى». گفتند: «بله، حصين بن نمير، او را گرفت و پيش ابن زياد فرستاد كه بدو دستور داد تو را لعنت كند و پدرت را لعنت كند؛ امّا درود تو گفت و درود پدرت گفت و ابن زياد و پدرش را لعنت كرد و آنها را به يارى تو خواند و از آمدنت خبرشان داد و ابن زياد بگفت تا وى را از بالاى قصر به زير انداختند».

گويد: اشك در چشم حسين آمد و نتوانست نگه دارد. آن گاه گفت: «بعضى از ايشان تعهّد خويش را به سر برده [و شهادت يافتند] و بعضى از ايشان منتظرند و به هيچ وجه تغييرى نيافته‏اند». خدايا! بهشت را جايگاه ما و آنها كن و ما و آنها را در قرار رحمت خويش و ذخيره‏هاى خواستنىِ ثوابت، فراهم آر».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
166

الماجدِ الحرِّ رَحيبِ الصَدرِ

أتى به اللّه‏ لخيرِ أمرِ

ثُمّت أبقاه بقاءَ الدَّهرِ

قال: فلمّا انتهوا إلى الحسين أنشدوه هذه الأبيات، فقال: أما واللّه‏، إنّي لأرجو أن يكون خيراً ما اراد اللّه‏ بنا، قُتلنا أم ظَفرنا.

قال: وأقبل إليهم الحرّ بن يزيد فقال: إنّ هؤاء النفر الذين من أهل الكوفة ليسوا ممّن أقبل معك، وأنا حابسهم أو رادّهم، فقال له الحسين: لأمنعنّهم ممّا أمنع منه نفسي، إنّما هؤاء أنصاري وأعواني، وقد كنت أعطيتني إلاّ تعرض لي بشيء حتّى يأتيك كتاب من ابن زياد.

فقال: أجل، لكن لم يأتوا معك، قال: هم أصحابي، وهم بمنزلة من جاء معي، فإن تممت على ما كان بيني وبينك وإلاّ ناجزتك. قال: فكفّ عنهم الحرّ.

قال: ثمّ قال لهم الحسين: أخبروني خبر الناس وراءكم، فقال له مجمع بن عبداللّه‏ العائذي، و هو أحد النفر الأربعة الذين جاءوه: أمّا أشراف الناس فقد أعظمت رشوتهم، وملئت غرائرهم، يستمال ودّهم، ويستخلص به نصيحتهم، فهم إلبٌ واحدٌ عليك، وأمّا سائر الناس بعد، فإنّ أفئدتهم تهوى إليك، وسيوفهم غداً مشهوره عليك!

قال: أخبروني، فهل لكم برسولي إليكم؟ قالوا: مَن هو؟ قال: قيس بن مسهر الصيداويّ، فقالوا: نعم، أخذه الحصين بن تميم فبعث به إلى ابن زياد، فأمره ابن زياد أن يلعنك ويلعن أباك، فصلّى عليك وعلى أبيك، ولعن ابن زياد وأباه، ودعا إلى نصرتك، وأخبرهم بقدومك، فأمر به ابن زياد فألقي من طمار القصر، فترقرقت عينا حسين عليه‏السلام ولم يملك دمعه، ثمّ قال: «منهم مَنْ قَضى نَحْبَهُ ومِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً»۱ اللّهمّ اجعل لنا ولهم الجنّة نزلاً، واجمع بيننا وبينهم في مستقرّ من رحمتك، ورغائب مذخور ثوابك.

1.. الاحزاب: ۲۳ .

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39184
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به