161
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

«امّا بعد، اى مردم! اگر پرهيزكار باشيد و حق را براى صاحب حق بشناسيد، بيشتر مايه رضاى خداست. ما اهل بيت به كار خلافت شما از اين مدّعيان ناحق كه با شما رفتار ظالمانه دارند، شايسته‏تريم. اگر ما را خوش نداريد و حق ما را نمى‏شناسيد و رأى شما جز آن است كه در نامه‏هاتان به من رسيده و فرستادگانتان به نزد من آورده‏اند، از پيش شما باز مى‏گردم».

حرّ بن يزيد گفت: «به خدا ما نمى‏دانيم اين نامه‏ها كه مى‏گويى چيست؟». حسين گفت: «اى عقبه پسر سمعان! خرجينى را كه نامه‏هاى آنها در آن است بيار». گويد: عقبه خرجينى پر از نامه بياورد و پيش روى آنها فرو ريخت.

حر گفت: «ما جزو اين گروه كه به تو نامه نوشته‏اند نيستيم. به ما دستور داده‏اند وقتى به تو رسيديم، از تو جدا نشويم تا پيش عبيد اللّه‏ بن زيادت بريم». حسين گفت: «مرگ از اين كار به من نزديك‏تر است».

گويد: آن گاه حسين به ياران خويش گفت: «برخيزيد و سوار شويد». پس ياران وى سوار شدند و منتظر ماندند تا زنانشان نيز سوار شدند و به ياران خود گفت: «برويم». گويد: و چون خواستند بروند، جماعت از رفتنشان مانع شدند.

حسين به حر گفت: «مادرت عزادارت شود! چه مى‏خواهى؟». گفت: «به خدا اگر جز تو كسى از عربان اين سخن را به من گفته بود و در اين وضع بود كه تو هستى، از تذكار عزادارى مادرش هر كه بود دريغ نمى‏كردم؛ امّا به خدا از مادر تو سخن گفتن نيارم مگر به نيكوترين وضعى كه توان گفت». حسين گفت: «چه مى‏خواهى؟». گفت: «به خدا مى‏خواهم تو را پيش عبيد اللّه‏ بن زياد ببرم!». حسين گفت: «در اين صورت، به خدا با تو نمى‏آيم!». حر گفت: «در اين صورت، به خدا تو را وا نمى‏گذارم». و اين سخن سه بار از دو سوى تكرار شد.

و چون سخن در ميانه بسيار شد، حر گفت: «مرا دستور جنگ با تو نداده‏اند؛ دستور داده‏اند از تو جدا نشوم تا به كوفه‏ات برسانم. اگر دريغ دارى، راهى بگير كه تو را به كوفه نرساند و سوى مدينه پس نَبَرد كه ميان من و تو انصاف باشد تا به ابن زياد بنويسم. تو نيز اگر خواهى به يزيد نامه نويسى، بنويس، يا اگر خواهى به ابن زياد بنويس. شايد كارى پيش آرد كه مرا از ابتلا به كار تو معاف دارد». آن گاه گفت: «پس، از اين راه برو و از راه عذيب و قادسيه به طرف چپ گراى» كه ميان وى و عذيب، هشتاد و سه ميل بود.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
160

أمّا بعد؛ أيّها الناس، فإنّكم إن تتّقوا وتعرفوا الحقّ لأهله يكن أرضى للّه‏، ونحن أهل البيت أولى بولاية هذا الأمر عليكم من هؤاء المدّعين ما ليس لهم، والسائرين فيكم بالجور والعدوان، وإن أنتم كرهتمونا، وجهلتم حقّنا، وكان رأيكم غير ما أتتني كتبكم، وقدمت به عليَّ رسلكم، انصرفت عنكم.

فقال له الحرّ بن يزيد: إنّا واللّه‏ ما ندري ما هذه الكتب التي تذكر! فقال الحسين: يا عقبة بن سمعان، اخرج الخرجين اللذين فيهما كتبهم إليَّ، فأخرج خرجين مملوءين صحفاً، فنشرها بين أيديهم، فقال الحرّ: فإنّا لسنا من هؤاء الذين كتبوا إليك، وقد أمِرنا إذا نحن لقيناك إلاّ نفارقك حتّى نقدمك على عبيد اللّه‏ بن زياد، فقال له الحسين: الموت أدنى إليك من ذلك، ثمّ قال لأصحابه: قوموا فاركبوا، فركبوا وانتظروا حتّى ركبت نساؤهم، فقال لأصحابه: انصرفوا بنا، فلمّا ذهبوا لينصرفوا حال القوم بينهم وبين الانصراف.

فقال الحسين للحرّ: ثكلتك اُمّك! ما تريد؟ قال: أما واللّه‏، لو غيرك من العرب يقولها لي وهو على مثل الحال التي أنت عليها ما تركت ذكر اُمّه بالثكل أن أقوله كائناً مَن كان، ولكن واللّه‏ ما لي إلى ذكر اُمّك من سبيل إلاّ بأحسن ما يقدر عليه!

فقال له الحسين: فما تريد؟ قال الحرّ: اُريد واللّه‏ أن أنطلق بك إلى عبيد اللّه‏ بن زياد، قال له الحسين: إذن واللّه‏ لا أتبعك، فقال له الحرّ: إذن واللّه‏ لا أدعك، فترادّا القول ثلاث مرّات.

ولمّا كثر الكلام بينهما قال له الحرّ: إنّي لم اُؤمر بقتالك، وإنّما اُمرت ألاّ اُفارقك حتّى أقدمك الكوفة، فإذا أبيت فخذ طريقاً لا تدخلك الكوفة، ولا تردّك إلى ۵ / ۴۰۳

المدينة، تكون بيني وبينك نصفاً حتّى أكتب إلى ابن زياد، وتكتب أنت إلى يزيد بن معاوية إن أردت أن تكتب إليه، أو إلى عبيد اللّه‏ بن زياد إن شئت، فلعلّ اللّه‏ إلى ذاك أن يأتي بأمر يرزقني فيه العافية من أن أبتلي بشيء من أمرك.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45744
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به