17
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: حسين برفت و غلامان و مردم خاندان خويش را فراهم آورد و برفت تا به در [سراى] وليد رسيد و به ياران خود گفت: «من به درون مى‏روم، اگر شما را خواندم يا شنيديد كه صداى او بلند شد، همگى به درون بريزيد و گر نه همين جا باشيد تا پيش شما برگردم».

گويد: آن گاه پيش وليد رفت و سلام امارت گفت. مروان نيز پيش وى نشسته بود.

گويد: حسين چنان كه گويى از مرگ معاويه بويى نبرده، گفت: «پيوستگى بهتر از جدايى است. خدا ميان شما اصلاح آرد»؛ امّا در اين مورد، جوابى به او ندادند.

حسين بيامد و بنشست. وليد، نامه را به او داد كه بخواند و خبر مرگ معاويه را داد و او را به بيعت خواند.

حسين گفت: «انا للّه‏ و إنّا اليه راجعون!» خدا معاويه را رحمت كند! و تو را پاداش بزرگ دهد. اين كه گفتى بيعت كنم، كسى همانند من به نهانى بيعت نمى‏كند! گمان ندارم به بيعت نهانىِ من بس كنى و بايد آن را ميان مردم علنى كنيم». گفت: «آرى». گفت: «وقتى ميان مردم آيى و آنها را به بيعت خوانى، ما را نيز بخوان كه كار يك جا شود». وليد كه سلامتْ‏دوست بود گفت: «به نام خداى برو تا با جمع مردم بيايى». مروان گفت: «اگر اينك برود و بيعت نكند، هرگز چنين فرصتى به دست نيارى تا ميان شما و او كشته بسيار شود. اين مرد را نگاه‏دار و از پيش تو نرود تا بيعت كند يا گردنش را بزنى». در اين هنگام، حسين برخاست و گفت: «اى پسر زنِ كبودچشم! تو مرا مى‏كشى يا او؟ به خدا نادرست گفتى و خطا كردى!».

گويد: آن گاه حسين برون شد و به ياران خويش گذشت و با آنها به خانه رفت.

مروان به وليد گفت: «مرا فرمان نبردى. به خدا هرگز چنين فرصتى به دست تو نمى‏دهد!». وليد گفت: «اى مروان! ديگرى را ملامت كن. كارى را براى من برگزيدى كه مايه تباهى دينم بود. به خدا دوست ندارم همه مال دنيا ـ كه آفتاب بر آن طلوع و غروب مى‏كند ـ از آن من باشد، امّا حسين را كشته باشم! سبحان اللّه‏! حسين را بكُشم كه مى‏گويد بيعت نمى‏كنم؟! كسى كه به سبب خون حسين به حسابش كِشند، به روز رستاخيز به نزد خدا اعمال نيكش ناچيز باشد». مروان بدو گفت: «اگر رأى تو چنين است، آنچه كردى به جا كردى». اين را مى‏گفت؛ امّا رأى او را نپسنديده بود.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
16

فقام فجمع إليه مواليه وأهل بيته، ثمّ أقبل يمشي حتّى انتهى إلى باب الوليد، وقال لأصحابه: إنّي داخل، فإن دعوتكم أو سمعتم صوته قد علا، فاقتحموا عليَّ بأجمعكم، وإلاّ فلا تبرحوا حتّى أخرج إليكم.

فدخل فسلّم عليه بالإمرة ومروان جالس عنده، فقال حسين ـ كأنّه لا يظنّ ما يظنّ من موت معاوية: الصلة خير من القطيعة، أصلح اللّه‏ ذات بينكما! فلم يجيباه في هذا بشيء، وجاء حتّى جلس، فأقرأه الوليد الكتاب، ونعى له معاوية، ودعاه إلى البيعة.

فقال حسين: «إِنَّا للّه‏ِِ وإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ!» ورحم اللّه‏ معاوية، وعظّم لك الأجر! أمّا ۵ / ۳۴۰

ما سألتني من البيعة فإنّ مثلي لا يعطي بيعته سرّاً ولا أراك تجتزئ بها منّي سرّاً دون أن نظهرها على رؤوس الناس علانية. قال: أجل.

قال: فإذا خرجت إلى الناس فدعوتهم إلى البيعة دعوتنا مع الناس، فكان أمراً واحداً. فقال له الوليد ـ وكان يحبّ العافية: فانصرف على اسم اللّه‏ حتّى تأتينا مع جماعة الناس.

فقال له مروان: واللّه‏، لئن فارقك الساعة ولم يبايع لا قدرت منه على مثلها أبداً حتّى تكثر القتلى بينكم وبينه، احبس الرجل، ولا يخرج من عندك حتّى يبايع أو تضرب عنقه!!

فوثب عند ذلك الحسين، فقال: يا بن الزرقاء، أنت تقتلني أم هو؟! كذبت واللّه‏ وأثمت، ثمّ خرج فمرّ بأصحابه، فخرجوا معه حتّى أتى منزله.

فقال مروان للوليد: عصيتني، لا واللّه‏، لا يمكّنك من مثلها من نفسه أبداً.

قال الوليد: وبّخ غيرك يا مروان! إنّك اخترت لي التي فيها هلاك ديني، واللّه‏، ما اُحبّ أنّ لي ما طلعت عليه الشمس وغربت عنه من مال الدنيا وملكها، وأنّي قتلت حسيناً، سبحان اللّه‏! أقتل حسيناً أن قال: لا اُبايع؟! واللّه‏، إنّي لا أظنّ امرءاً يحاسب بدم حسين لخفيف الميزان عند اللّه‏ يوم القيامة.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45917
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به