159
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

حسين بيامد و مشك را كج كرد و من آب نوشيدم و اسبم را آب دادم.

گويد: حرّ بن يزيد از قادسيه سوى حسين آمده بود، كه وقتى عبيد اللّه‏ بن زياد از آمدن حسين خبر يافت، حصين بن نمير تميمى، سالار نگهبانان را فرستاد و گفت كه در قادسيه جاى گيرد و همه جا از قطقطانه تا خفان ديده‏بان نهد و حرّ بن يزيد با اين هزار سوار، از قادسيه به مقابله حسين آمده بود.

گويد: حر، همچنان در مقابل حسين بود، تا وقت نماز رسيد؛ نماز ظهر. حسين، حجّاج بن مسروق جعفى را گفت كه اذان بگويد و او بگفت و چون وقت اقامه گفتن رسيد، حسين برون آمد. ردايى داشت و عبايى با نعلين. حمد خدا گفت و ثناى او كرد. آن گاه گفت: «اى مردم! مرا به پيش خدا عز و جل و شما اين عذر هست كه پيش شما نيامدم تا نامه‏هاى شما به من رسيد و فرستادگانتان آمدند كه: سوى ما بيا كه امام نداريم. شايد خدا به وسيله تو ما را بر هدايت فراهم آرد. اگر بر اين قراريد، آمده‏ام. اگر عهد و پيمانى كنيد كه اطمينان يابم، به شهر شما آيم و اگر نكنيد و آمدن مرا خوش نداريد، از پيش شما باز مى‏گردم و به همان جا مى‏روم كه از آن سوى شما آمده‏ام».

گويد: امّا در مقابل وى خاموش ماندند و مؤذّن را گفتند اقامه بگوى و او اقامه نماز بگفت. حسين عليه‏السلام به حر گفت: «مى‏خواهى با ياران خويش نماز كنى؟». گفت: «نه، تو نماز مى‏كنى و ما نيز به تو اقتدا مى‏كنيم». گويد: پس حسين پيشواى نماز آنها شد. آن گاه به درون رفت و يارانش به دور وى فراهم آمدند. حر نيز به جاى خويش رفت و وارد خيمه‏اى شد كه برايش زده بودند و جمعى از يارانش بر او فراهم شدند. بقيه يارانش نيز به جاى صفى كه داشته بودند، رفتند و از نو صف بستند. هر كدامشان عنان مركب خويش را گرفته بود و در سايه آن نشسته بود. وقتى پسينگاه رسيد، حسين گفت: «براى حركت آماده شويد». پس از آن برون آمد و بانگزن خويش را بگفت تا نداى نماز پسين داد و اقامه گفت. سپس حسين پيش آمد و با قوم نماز كرد، و سلام نماز بگفت. آن گاه رو به جماعت كرد و حمد خداى‏گفت و ثناى او كرد سپس گفت:


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
158

قال: وكان مجيء الحرّ بن يزيد ومسيره إلى الحسين من القادسية، وذلك أنّ عبيد اللّه‏ بن زياد لمّا بلغه إقبال الحسين بعث الحصين بن تميم التميمي ـ وكان على شرطه ـ فأمره أن ينزل القادسية، وأن يضع المسالح، فينظم ما بين القطقطانة إلى خفّان، وقدم الحرّ بن يزيد بين يديه في هذه الألف من القادسية، فيستقبل حسيناً.

قال: فلم يزل موافقاً حسيناً حتّى حضرت الصلاة، صلاة الظهر، فأمر الحسين الحجّاج بن مسروق الجعفي أن يؤذّن، فأذّن، فلمّا حضرت الإقامة خرج الحسين في إزار ورداء ونعلين، فحمد اللّه‏ وأثنى عليه، ثمّ قال: أيّها الناس، إنّها معذرة إلى اللّه‏ عز و جل وإليكم، إنّي لم آتكم حتّى أتتني كتبكم، وقدمت على رسلكم: أن أقدم علينا، فإنّه ليس لنا إمام، لعلّ اللّه‏ يجمعنا بك على الهُدى، فإن كنتم على ذلك فقد جئتكم، فإن تعطوني ما أطمانّ إليه من عهودكم ومواثيقكم أقدم مصركم، وإن لم تفعلوا وكنتم لمقدمي كارهين انصرفت عنكم إلى المكان الذي أقبلت منه إليكم.

قال: فسكتوا عنه، وقالوا للمؤذّن: أقم، فأقام الصلاة، فقال الحسين عليه‏السلام للحرّ: ۵ / ۴۰۲

أتُريد أن تصلّي بأصحابك؟ قال: لا، بل تصلّي أنت ونصلّي بصلاتك، قال: فصلّى بهم الحسين، ثمّ إنّه دخل واجتمع إليه أصحابه، وانصرف الحرّ إلى مكانه الذي كان به، فدخل خيمة قد ضربت له، فاجتمع إليه جماعة من أصحابه، وعاد أصحابه إلى صفّهم الذي كانوا فيه، فأعادوه، ثمّ أخذ كلّ رجل منهم بعنان دابّته وجلس في ظلّها.

فلمّا كان وقت العصر أمر الحسين أن يتهيّئوا للرحيل، ثمّ إنّه خرج فأمر مناديه فنادى بالعصر، وأقام فاستقدم الحسين فصلّى بالقوم ثمّ سلّم، وانصرف إلى القوم بوجهه، فحمد اللّه‏ و أثنى عليه، ثمّ قال:

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45743
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به