157
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويند: ما نيز با وى پيچيديم و خيلى زود، گردن اسبان نمودار شد كه آن را آشكار ديديم و پيچيديم و چون آنها ديدند كه ما از راه بگشتيم، به طرف ما پيچيدند. گويى نيزه‏هاشان شاخ زنبورها بود و پرچم‏هاشان بال پرندگان.

گويند: سوى ذى حسم شتابان شديم و زودتر از آنها آن جا رسيديم. حسين فرود آمد و بگفت تا خيمه‏هاى او را زدند. آن گاه قوم بيامدند كه يك هزار سوار بودند همراه حرّ بن يزيد تميمى يربوعى. او و سپاهش در گرماى نيم‏روز، مقابل حسين ايستادند. حر و يارانش عمامه داشتند و شمشير آويخته بودند. حسين به غلامانش گفت: «آب به اين جماعت دهيد و سيرابشان كنيد. اسبان را نيز سيراب كنيد». غلامان بيامدند و اسبان را سيراب كردند. گروهى از آنان به قوم، آب دادند تا سيراب شدند. مى‏آمدند و كاسه‏ها و ظرف‏هاى سنگى و تشت‏ها را از آب پر مى‏كردند و نزديك اسب مى‏بردند و چون سه يا چهار يا پنج بار مى‏خورد، از پيش آن مى‏بردند و اسب ديگر را آب مى‏دادند، تا همه سپاه را آب دادند.

على بن طعان محاربى گويد: با حرّ بن يزيد بودم. با آخرين دسته از ياران وى رسيديم و چون حسين ديد كه من و اسبم تشنه‏ايم گفت: «راويه را بخوابان». راويه به نزد من، معنى مشك مى‏داد.

آن گاه گفت: «برادرزاده! شتر را بخوابان». گويد: و من شتر را خوابانيدم.

گفت: «آب بنوش» و من نوشيدن آغاز كردم و چون مى‏نوشيدم، آب از مشك بيرون مى‏ريخت.

حسين گفت: «مشك را بپيچ». گويد: و من ندانستم چه كنم.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
156

فقال الحسين: أما لنا ملجأ نلجأ إليه، نجعله في ظهورنا، ونستقبل القوم من وجه واحد؟ فقلنا له: بلى، هذا ذو حسم إلى جنبك، تميل إليه عن يسارك، فإن سبقت القوم إليه فهو كما تريد.

قالا:

فأخذ إليه ذات اليسار، قالا: وملنا معه فما كان بأسرع من أن طلعت علينا هوادي الخيل، فتبيّناها، وعدنا، فلمّا رأونا وقد عدلنا عن الطريق عدلوا إلينا كأنّ أسنّتهم اليعاسيب، وكأنّ راياتهم أجنحة الطير، قال: فاستبقنا إلى ذي حسم، فسبقناهم إليه، فنزل الحسين، فأمر بأبنيته فَضُربت، وجاء القوم وهم ألف فارس مع الحرّ بن يزيد التميمي اليربوعي حتّى وقف هو وخيله مقابل الحسين في حرّ الظهيرة، والحسين و أصحابه معتمّون متقلّدو أسيافهم.

۵ / ۴۰۱

فقال الحسين لفتيانه: اسقوا القوم وارووهم من الماء ورشّفوا الخيل ترشيفاً، فقام فتيانه فرشّفوا الخيل ترشيفاً، فقام فتية وسقوا القوم من الماء حتّى أرووهم، وأقبلوا يملئون القصاع و الأتوار والطساس من الماء، ثمّ يدنونها من الفرس، فإذا عبّ فيه ثلاثاً أو أربعاً أو خمساً عزلت عنه، وسقوا آخر حتّى سقوا الخيل كلّها.

قال هشام: حدّثني لقيط، عن عليّ بن الطعّان المحاربي: كنت مع الحرّ بن يزيد، فجئت في آخر من جاء من أصحابه، فلمّا رأى الحسين ما بي وبفرسي من العطش قال: أنخ الراوية ـ و الراوية عندي السقاء ـ ثمّ قال: يا بن أخ، أنخ الجمل، فأنخته، فقال: اشرب، فجعلت كلمّا شربت سال الماء من السقاء، فقال الحسين: اخنث السقاء ـ أي اعطفه ـ قال: فجعلت لا أدري كيف أفعل؟ قال: فقام الحسين فَخَنَثَه، فشربت وسقيت فرسي.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45796
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به