در اين سال، يزيد بن معاويه، وليد بن عتبه را از مكّه كَند، و عمرو بن سعيد بن عاص را ولايتدار آن جا كرد، و اين به ماه رمضان همين سال بود.
عامل يزيد بر مكّه و مدينه، از پس عزل وليد بن عتبه، عمرو بن سعيد بود و عامل كوفه و بصره و ولايات آن، عبيد اللّه بن زياد. قضاى كوفه، با شريح بن حارث بود و قضاى بصره، با هشام بن هبيره.
آن گاه سال شصت و يكم در آمد
سخن از حوادث سال شصت و يكم هجرى
از جمله، كشته شدن حسين بود ـ رضوان اللّه عليه ـ كه چنانكه در روايت احمد بن ثابت آمده، در محرّم همين سال، ده روز رفته از ماه، كشته شد. واقدى و هشام كلبى نيز چنين گفتهاند.
آغاز كار حسين را از حركت به طرف عراق و آنچه به سال شصتم بود، از پيش آوردهايم و اكنون كار وى را در سال شصت و يكم ياد مىكنيم و اين كه كشته شدنش چگونه بود.
عبد اللّه بن سليم و مذرى بن مشمعل، هردوان اسدى، گويند: حسين عليهالسلام بيامد تا در شراف منزل كرد. به وقت سحر، غلامان خويش را بگفت تا كاملاً آبگيرى كنند. سپس از آن جا روان شدند. همه اوّل روز راه پيمودند تا روز به نيمه رسيد. آن گاه يكى گفت: «اللّه اكبر!». حسين گفت: «اللّه اكبر؟! براى چه تكبير گفتى؟».
گفت: «نخلستان ديدم». دو مرد اسدى گفتند: «هرگز در اين جا حتّى يك نخل نديدهايم». حسين به ما گفت: «پس به نظر شما چه ديده؟».
گفتيم: «به نظر ما گردن اسبان و سر نيزهها را ديده». گفت: «به خدا به نظر من نيز همين است!». گويند: آن گاه حسين گفت: «پناهگاهى هست كه سوى آن رَويم و پشت سر خويش نهيم و با قوم، از يك سمت مقابله كنيم». گفتيم: «آرى، ذوحسم، پهلوى توست؛ از چپ، سوى آن مىپيچى. اگر زودتر از قوم آن جا برسى، چنان است كه مىخواهى». گويند: پس حسين از طرف چپ، راه آن جا گرفت.