123
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گويد: هر كس از آنها كه از وى جدا مى‏شد، حساب كردند و حقّ او را بدادند و هر كس از آنها كه همراه وى برفت، كرايه وى را بداد و جامه پوشانيد.

عبد اللّه‏ بن سليم و مذرى گويند: بيامديم تا به صفاح رسيديم. فرزدق بن غالب شاعر را بديديم كه پيش حسين ايستاد و گفت: «خدايت حاجت تو را بدهد و آرزويت را برآرد!». حسين گفت: «خبر مردمى را كه پشت سر نهادى با ما بگوى». فرزدق گفت: «از مطّلع پرسيدى. دل‏هاى كسان با توست و شمشيرهايشان با بنى اميّه. تقدير از آسمان مى‏رسد و خدا هر چه بخواهد مى‏كند». حسين گفت: «راست گفتى، كار به دست خداست و خدا هر چه بخواهد مى‏كند و هر روزى، پروردگار ما به كارى ديگر است. اگر تقدير به دلخواه ما نازل شود، نعمت‏هاى خدا را سپاس مى‏داريم و براى شكرگزارى، از او بايد كمك جست. اگر قضا ميان ما و مقصود حايل شود، كسى كه نيّت پاك و انديشه پرهيزكارى دارد، اهميت ندهد». آن گاه حسين، مركب خويش را حركت داد و گفت: «سلام بر تو» و از هم جدا شدند.

فرزدق گويد: مادرم را به حج بردم. در ايّام حج ـ كه شتر او را مى‏راندم ـ، وقتى وارد حرم شدم ـ و اين به سال شصتم بود ـ، حسين بن على را ديدم كه از مكّه بيرون مى‏شد و شمشيرها و نيزه‏هاى خويش را همراه داشت.

گفتم: «اين قطار از كيست؟». گفتند: «از حسين بن على». گويد: پيش او رفتم و گفتم: «اى پسر پيمبر خدا! پدر و مادرم به فدايت! چرا حج نكرده با شتاب مى‏روى؟». گفت: «اگر شتاب نكنم، مى‏گيرندم». گويد: آن گاه از من پرسيد: «از كجايى؟». گفتم: «مردى از عراقم». گويد: به خدا بيشتر از اين كنجكاوى نكرد و به همين بس كرد و گفت: «از اخبار مردم پشت سر خود، با من بگوى». گفتم: «دل‏ها با توست و شمشيرها با بنى اميّه و تقدير به دست خدا». گفت: «راست گفتى».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
122

وعلى العير الورس و الحلل، ينطلق بها إلى يزيد، فأخذها الحسين، فانطلق بها، ثمّ قال لأصحاب الإبل: لا اُكرهكم، مَن أحبّ أن يمضي معنا إلى العراق أوفينا كراءه وأحسنّا صحبته، ومَن أحبّ أن يفارقنا من مكاننا هذا أعطيناه من الكراء على قدر ما قطع من الأرض، قال: فمن فارقه منهم حوسب فأوفى حقّه، ومن مضى منهم معه أعطاه كراءه وكساه.

قال أبو مخنف، عن أبي جناب، عن عديّ بن حرملة، عن عبداللّه‏ بن سليم والمذرى، قالا: أقبلنا حتّى انتهينا إلى الصفاح، فلقينا الفرزدق بن غالب الشاعر، فواقف حسيناً، فقال له: أعطاك اللّه‏ سؤلك وأملك فيما تحبّ، فقال له الحسين: بيّن لنا نبأ الناس خلفك، فقال له الفرزدق: من الخبير سألت، قلوب الناس معك، وسيوفهم مع بني اُميّة، والقضاء ينزل من السماء، واللّه‏ُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ.

فقال له الحسين: صدقتَ، للّه‏ الأمر، واللّه‏ يَفعَلُ ما يَشاء، وكُلَّ يوم ربنا في شَأن، إن نزل القضاء بما نحبّ فنحمد اللّه‏ على نعمائه، وهو المستعان على أداء الشكر، وإن حال القضاء دون الرجاء، فلم يَعتدِ مَن كان الحقّ نيّتَهُ، والتقوى سريرتَهُ، ثمّ حرّك الحسين راحلته فقال: السلام عليك، ثمّ افترقا.

قال هشام، عن عوانة بن الحكم، عن لَبَطَة بن الفرزدق بن غالب، عن أبيه، قال: حججت باُمّي، فأنا أسوق بعيرها حين دخلت الحرم في أيّام الحجّ، وذلك في سنة ستّين، إذ لقيت الحسينَ بن عليّ خارجاً من مكّة معه أسيافه وتِراسُهُ، فقلت: لمن هذا القطار؟ فقيل: للحسين بن عليّ، فأتيته فقلت: بأبي واُمّي يا بن رسول اللّه‏! ما اُعجلك عن الحجّ؟

فقال: لو لم أعجل لاُخذتُ، قال: ثمّ سألني: ممّن أنت؟ فقلت له: امرؤمن العراق، قال: فو اللّه‏، ما فتّشني عن أكثر من ذلك، واكتفى بها منّي، فقال: أخبرني عن الناس خلفك؟ قال: فقلت له: القلوب معك، والسيوفُ مع بني اُميّة، والقضاء بيد اللّه‏.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 52660
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به