115
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

گفتم: «شنيده‏ام مى‏خواهى سوى عراق روان شوى. از اين سفر بر تو بيمناكم كه سوى شهرى مى‏روى كه عاملان دارد و اميران كه بيت المال‏ها را به كف دارند. مردم نيز بندگان اين درهم و دينارند و بيم دارم كسانى كه وعده يارى به تو داده‏اند و كسانى كه تو را از مخالفانت بيشتر دوست دارند، با تو بجنگند». حسين گفت: «اى پسر عمو! خدايت پاداش نيك دهد. مى‏دانم كه از سر نيك‏خواهى آمده‏اى و خردمندانه سخن كردى. هر چه پيش آيد! رأى تو را كار بندم يا بگذارم، پيش من پسنديده‏ترين مشاور و بهترين اندرز گويى».

گويد: از پيش وى برفتم و به نزد حارث بن خالد (او نيز مخزومى) رفتم كه از من پرسيد: «حسين را ديدى؟». گفتم: «آرى». گفت: «با تو چه گفت و با وى چه گفتى؟». گويد: «گفتمش، چنين و چنان گفتم و او به من چنان و چنين گفت». گفت: «قسم به پروردگار سنگ سپيد كه اندرز گفته‏اى! قسم به پروردگار كعبه كه رأى درست همين است، بپذيرد يا نپذيرد»! آن گاه شعرى خواند به اين مضمون:

بسا مشورت جوى كه دغلى بيند و به هلاكت افتد

و اى بسا بدگمان از ناديده كه اندرزگويى بيابد.

عقبة بن سمعان گويد: وقتى حسين مصمّم شد كه سوى كوفه روان شود، عبد اللّه‏ بن عبّاس پيش وى آمد و گفت: «اى پسر عمو! مردم شايع كرده‏اند كه تو سوى عراق خواهى رفت. به من بگو چه خواهى كرد؟». گفت: «آهنگ آن دارم كه إن شاء اللّه‏ تعالى همين دو روزه حركت كنم». ابن عبّاس بدو گفت: «خدا تو را از اين سفر، محفوظ دارد! خدايت قرين رحمت بدارد! به من بگو آيا سوى قومى مى‏روى كه حاكمشان را كشته‏اند و ولايتشان را به تصرّف در آورده‏اند و دشمن خويش را بيرون رانده‏اند؟! اگر چنين كرده‏اند، سوى آنها رو؛ امّا اگر تو را خوانده‏اند و حاكمشان آن جاست و بر قوم مسلّط است، و عمّال وى خراج ولايت مى‏گيرند، تو را به جنگ و زد و خورد دعوت كرده‏اند و بيم دارم فريبت دهند و تكذيبت كنند و مخالفت تو كنند و يارى‏ات نكنند و بر ضدّ تو حركتشان دهند و از همه كس در كار دشمنىِ تو سخت‏تر باشند». حسين گفت: «از خدا خير مى‏جويم، ببينم چه خواهد بود».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
114

قال: قلت له: إنّه قد بلغني أنّك تريد المسير إلى العراق، وإنّي مشفق عليك من مسيرك، إنّك تأتي بلداً فيه عمّاله وأمراؤ‏ه، ومعهم بيوت الأموال، وإنّما الناس عبيد لهذا الدرهم والدينار، و لا آمن عليك أن يقاتلك مَن وعدك نصره، ومن أنت أحبّ إليه ممّن يقاتلك معه.

فقال الحسين: جزاك اللّه‏ خيراً يا بن عمّ، فقد واللّه‏ علمت أنّك مشيت بنصح، وتكلّمت بعقل، ومهما يُقضَ من أمر يكن، أخذت برأيك أو تركته، فأنت عندي أحمدُ مشيرٍ، وأنصحُ ناصحٍ.

قال: فانصرفت من عنده فدخلت على الحارث بن خالد بن العاص بن هشام، فسألني: هل لقيتَ حسيناً؟ فقلت له: نعم، قال: فما قالَ لَكَ، وما قُلتَ له؟ قال: فقلت له: قلت: كذا وكذا، وقال: كذا وكذا، فقال: نصحتَهُ وربّ المروة الشهباء، أما وربّ البنيّة، أنّ الرأي لما رأيته، قبله أو تركه، ثمّ قال:

رُبّ مستنصحٍ يَغُشُّ ويُردِي

و ظَنينٍ بالغيبِ يُلفَى نَصِيحَا

۵ / ۳۸۳

قال أبو مخنف: وحدّثني الحارث بن كعب الوالبي، عن عقبة بن سمعان، أنّ حسيناً لمّا أجمع المسير إلى الكوفة أتاه عبداللّه‏ بن عبّاس فقال: يا بن عمّ، إنّكَ قد أرجفَ الناسُ أنّكَ سائر إلى العراق، فبيّن لي ما أنت صانع؟

قال: إنّي قد أجمعتُ المسير في أحد يوميَّ هذين إن شاء اللّه‏ تعالى.

فقال له ابن عبّاس: فإنّي اُعيذك باللّه‏ من ذلك، أخبرني رحمك اللّه‏! أ تسير إلى قومٍ قد قتلوا أميرهم، وضبطوا بلادهم، ونفوا عدوّهم؟ فإن كانوا قد فعلوا ذلك فسر إليهم، وإن كانوا إنّما دعوك إليهم وأميرهم عليهم قاهر لهم، وعمّاله تجبى بلادهم، فإنّهم إنّما دعوك إلى الحرب والقتال، ولا آمن عليك أن يغرّوك ويكذّبوك، ويخالفوك ويخذلوك، وأن يستنفروا إليك، فيكونوا أشدّ الناس عليك.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 52694
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به