103
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

ابن زياد گفت: «اى فاسق! جانت آرزوها دارد كه خدا حايل آن شده كه تو را شايسته آن ندانسته». گفت: «پس چه كسى شايسته آن است؟». گفت: «امير مؤمنان يزيد». گفت: «در هر حال، حمد خداى مى‏كنم و داورى ميان خودمان و شما را به خدا وامى‏گذاريم». گفت: «گويى گمان دارى كه در خلافت حقّى داريد؟». گفت: «گمان نيست، يقين است». گفت: «خدايم بكشد اگر تو را به وضعى نكشم كه به دوران اسلام، هيچ كس را چنان نكشته باشند». گفت: «تو بيش از همه درخور آنى كه در اسلام چيزهاى بى‏سابقه پديد آرى كه كشتار نامردانه و اعضا بريدنِ ناروا و رفتار خبيثانه و تسلّط رذيلانه، كار توست و هيچ كس بيشتر از تو درخور آن نيست».

گويد: ابن سميّه به او و حسين و على و عقيل ناسزا گفتن آغاز كرد؛ امّا مسلم چيزى نگفت. مطّلعان پنداشته‏اند كه عبيد اللّه‏ گفت كه براى وى آب بياورند و آب را در سفالكى آوردند و گفت: «نخواستيم در ظرف ديگر آبت دهيم كه چون از آن آب نوشى، ناپاك شود و سپس تو را بكشيم. به همين سبب در اين سفالك آبت داديم». آن گاه گفت: «او را بالاى قصر بريد و گردنش را بزنيد و پيكرش را به دنبال سرش بيندازيد». مسلم گفت: «اى پسر اشعث! به خدا اگر امانم نداده بودى، تسليم نمى‏شدم، برخيز و با شمشيرت از من دفاع كن كه حمايت تو را مى‏شكنند». آن گاه به ابن زياد گفت: «به خدا اگر ميان من و تو خويشاوندى‏اى بود، مرا نمى‏كشتى». ابن زياد گفت: «كسى كه ابن عقيل، سر و شانه‏اش را به شمشير زده كجاست؟». گويد: او را بخواندند و ابن زياد گفت: «بالا برو و گردنش را بزن». گويد: پس مسلم را بالا بردند و او تكبير مى‏گفت و استغفار مى‏كرد و بر فرشتگان و پيمبران خدا درود مى‏فرستاد و مى‏گفت: «خدايا! ميان ما و قومى كه فريبمان دادند و دروغ گفتند و خوارمان داشتند، داورى كن».


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
102

قال: وما أنت وذاك يا فاسق! أو لم نكن نعمل بذاك فيهم إذ أنت بالمدينة تشرب الخمر!

قال: أنا أشرب الخمر؟! واللّه‏، إنّ اللّه‏ ليعلم أنّك غير صادق، وأنّك قلت بغير علم، وأنّي لستُ كما ذكرت، وإنّ أحقّ بشرب الخمر منّي وأولى بها من يلغ في دماء المسلمين ولغاً، فيقتل النفس التي حرّم اللّه‏ قتلها، ويقتل النفس بغير النفس، ويسفك الدم الحرام، ويقتل على الغضب والعداوة وسوء الظن، وهو يلهو ويلعب كأن لم يصنع شيئاً.

فقال له ابن زياد: يا فاسق، إنّ نفسك تمنّيك ما حال اللّه‏ دونه، ولم يرك أهله.

قال: فمن أهله يا بن زياد؟ قال: أمير المؤمنين يزيد.

فقال: الحمد للّه‏ على كلّ حال، رضينا باللّه‏ حكماً بيننا وبينكم، قال: كأنّك تظنّ أنّ لكم في الأمر شيئاً؟ قال: واللّه‏، ما هو بالظنّ، ولكنّه اليقين.

قال: قتلني اللّه‏ إن لم أقتلك قتلة لم يقتلها أحد في الإسلام!

قال: أما انّك أحقّ من أحدث في الإسلام ما لم يكن فيه، أما إنّك لا تدع سوء القتلة، وقبح المثلة، وخبث السيرة، ولؤ‏م الغلبة، ولا أحد من الناس أحقّ بها منك.

و أقبل ابن سميّة يشتمه ويشتم حسيناً وعليّاً وعقيلاً، وأخذ مسلم لا يكلّمه.

و زعم أهل العلم أنّ عبيد اللّه‏ أمر له بماء فسقي بخزفة، ثمّ قال له: إنّه لم يمنعنا ۵ / ۳۷۸

أن نسقيك فيها إلاّ كراهة أن تحرَّم بالشرب فيها، ثمّ نقتلك، ولذلك سقيناك في هذا.

ثمّ قال: اصعدوا به فوق القصر فاضربوا عنقه، ثمّ أتبعوا جسده رأسه.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 45728
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به