647
بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث

۹۵۶. تفسير القمّى ـ در باره آيه شريف : «آن گاه كه در صور دميده شود» تا آيه «مرا با آن كه [او را ]تنها آفريدم ، وا گذار» ـ : اين آيات در باره وليد بن مغيره نازل شد . او پيرى سال‏خورده و پخته و يكى از خردمندان عرب و از جمله كسانى بود كه پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله را مسخره مى‏كرد . پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله در حِجر [اسماعيل ]مى‏نشست و قرآن مى‏خواند . قريش نزد وليد بن مغيره جمع شدند و گفتند : اى ابو عبد شمس! اين چيزهايى كه محمّد مى‏گويد ، چيست؟ آيا شعر است يا پيشگويى يا خطابه؟
وليد گفت : اجازه بدهيد كه سخن را بشنوم . پس ، نزديك پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله رفت و گفت : اى محمّد ! از شعرهايت برايم بخوان .
پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله فرمود : «اين شعر نيست ؛ بلكه كلام خداست كه آن را براى فرشتگان و فرستادگانش پسنديده است» .
وليد گفت : چيزى از آن را برايم تلاوت كن . پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله شروع به قرائت «حم سجده» براى او كرد . چون به اين آيه رسيد : « [اى محمّد !]پس اگر روى گرداندند»
يعنى قريش « [به ايشان] بگو كه شما را از صاعقه‏اى چون صاعقه[ى وارد آمده بر قوم ]عاد و ثمود ، هشدار مى‏دهم» ، لرزه بر اندام وليد افتاد و موهاى سر و ريشش سيخ شد ، و يك‏راست به طرف خانه‏اش رفت و نزد قريش بر نگشت .
قريش پيش ابو جهل رفتند و گفتند : اى ابو حكم! ابو عبد شمس به دين محمّد گرويده است . مگر نديدى كه به سوى ما باز نگشت؟ بامداد ، ابو جهل نزد وليد رفت و گفت : عمو جان! تو ما را سرافكنده و رسوا كردى و دشمنانمان را خوش‏حال نمودى و به دين محمّد گرويدى .
وليد گفت : من به دين او نگرويده‏ام ؛ امّا از او كلام بلند عجيبى شنيدم كه از شنيدن آن مو بر بدن ، راست مى‏شود!
ابو جهل گفت : آيا آن ، خطابه است ؟
گفت : نه ، خطابه ، گفتارى پيوسته است ، در حالى كه اين ، گفتارى گسسته است و اجزاى آن به هم شباهت ندارند .
ابو جهل گفت : پس شعر است؟
وليد گفت : نه ، من اشعار عرب را از بسيط و مديد و رمل و رجز ، شنيده‏ام . سخن او شعر هم نيست .
گفت : پس چيست؟
وليد گفت : بگذار در باره‏اش بينديشم .
فردا كه شد ، گفتند : اى ابو عبد شمس ! در باره آنچه گفتيم ، چه مى‏گويى؟
گفت : بگوييد : جادوست ؛ زيرا گفتار او دل‏هاى مردم را مسحور مى‏كند .
پس خداوند در اين باره بر پيامبرش چنين نازل كرد : «مرا با آن كه [او را] تنها آفريده‏ام ، وا گذار» . از اين جهت ، او را تنها مى‏ناميدند كه به قريش گفت : يك سال ، من به تنهايى بر خانه كعبه جامه مى‏پوشانم و يك سال شما با هم، چنين كنيد. او ثروت و باغ‏هاى بسيار داشت. ده پسر در مكّه ، و ده غلام داشت كه به هر غلامى هزار دينار داده بود تا با آن تجارت كند ، و اين مبلغ ، قنطارِ آن زمان بود ـ به قولى ، قنطار ، عبارت بوده از يك پوست گاو پر از طلا .
پس خداوند ، اين آيات را فرو فرستاد : «مرا با آن كه [او را] تنها آفريدم ، وا گذار» تا «صَعُودًا» و آن نام كوهى است ، «آن گاه نظر كرد ، سپس رو ترش نمود و چهره در هم كشيد . آن گاه پشت گردانيد و تكبّر ورزيد و گفت : اين [قرآن] جز سِحرى كه [به برخى]
آموخته‏اند ، نيست . اين [چيزى ]غير از سخن بشر نيست»
تا «چيست سَقَر ؟» ، سَقَر ، درّه‏اى است در جهنّم .


بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث
646

۹۵۶. تفسير القمّي ـ في قَولِهِ تَعالى : «فَإِذَا نُقِرَ فِى النَّاقُورِ » إِلى قَولِهِ تَعالى : «ذَرنِى وَ مَن خَلَقتُ وَحِيدًا » ۱ ـ : فَإِنَّها نَزَلَت فِي الوَليدِ بنِ المُغَيرَةِ ، وَكانَ شَيخا كَبيرا مُجَرَّبا مِن دُهاةِ العَرَبِ ، وَكانَ مِنَ المُستَهزِئينَ بِرَسولِ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ، وَكانَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله يَقعُدُ فِي الحُجرَةِ وَيَقرَأُ القُرآنَ ، فَاجتَمَعَت قُرَيشٌ إِلَى الوَليدِ بنِ المُغيرَةِ ، فَقالوا : يا أَبا عَبدِ الشَّمسِ ، ما هذا الَّذي يَقولُ مُحَمَّدٌ ؟ أَشِعرٌ ، أَم كِهانَةٌ ، أَم خَطبٌ ؟
فَقالَ : دَعوني أَسمَعُ كَلامَهُ ، فَدَنا مِن رَسولِ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، أَنشِدني مِن شِعرِكَ ، قالَ : ما هُوَ شِعرٌ ، وَلكنَّهُ كَلامُ اللّه‏ِ الَّذي ارتَضاهُ لِمَلائِكَتِهِ وَأَنبِيائِهِ ، فَقالَ : أُتلُ عَلَيَّ مِنهُ شَيئا . فَقَرَأَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله حم السَّجدَةَ ، فَلَمّا بَلَغَ قَولَهُ : «فَإِن أَعرَضُوا » يا
مُحَمَّدُ ـ أَعني قُرَيشا ـ «فَقُل » لَهُم «أَنذَرتُكُم صَـعِقَةً مِّثلَ صَـعِقَةِ عَادٍ وَ ثَمُودَ » . ۲
قالَ : فَاقشَعَرَّ الوَليدُ وَقامَت كُلُّ شَعرَةٍ في رَأسِهِ وَلِحيَتِهِ ، وَمَرَّ إِلى بَيتِهِ وَلَم يَرجِع إِلى قُرَيشٍ مِن ذلِكَ . فَمَشَوا إِلى أَبي جَهلٍ فَقالوا : يا أَبا الحَكَمِ ، إِنَّ أَبا عَبدِ الشَّمسِ صَبَأَ إِلى دينِ مُحَمَّدٍ ، أما تَراهُ لَم يَرجِع إلَينا ؟
فَغَدا أبو جَهلٍ فَقالَ لَهُ : يا عَمِّ ، نَكَّستَ رُؤُوسَنا وَفَضحتَنا ، وَأَشمَتَّ بِنا عَدُوَّنا ، وَصَبَوتَ إِلى دينِ مُحَمَّدٍ ! فَقالَ : ما صَبَوتُ إِلى دينِهِ ، وَلكِنّي سَمِعتُ مِنهُ كَلاما صَعبا تَقشَعِرُّ مِنهُ الجُلودُ ! فَقالَ لَهُ أَبو جَهلٍ : أَخَطبٌ هُوَ ؟ قالَ : لا ، إِنَّ الخَطبَ كَلامٌ مُتَّصِلٌ ، وَهذا كَلامٌ مَنثُورٌ وَلا يُشبِهُ بَعضُهُ بَعضا . قالَ : أَفَشِعرٌ هُوَ ؟ قالَ : لا ، أَما إِنّي قَد سَمِعتُ أَشعارَ العَرَبِ بَسيطَها وَمَديدَها وَرَمَلَها وَرجَزَها ، وَما هُوَ بِشِعرٍ . قالَ : فَما هُوَ ؟ قالَ : دَعني أُفَكِّرُ فيهِ .
فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ قالوا : يا أَبا عَبدِ شَمسٍ ، ما تَقولُ فيما قُلناهُ ؟ قالَ : قولوا : هُوَ سِحرٌ ؛ فَإِنَّهُ آخِذٌ بِقُلوبِ النّاسِ . فَأَنزَلَ اللّه‏ُ عَلى رَسولِهِ في ذلِكَ : «ذَرنِى وَ مَن خَلَقتُ وَحِيدًا » وَإِنَّما سُمِّيَ وَحيدا لِأَنَّهُ قالَ لِقُرَيشٍ : أَما أَتَوَحَّدُ بِكِسوَةِ البَيتِ سَنَةً وَعَلَيكُم في جَماعَتِكُم سَنَةً ، وَكانَ لَهُ مالٌ كَثيرٌ وَحَدائِقُ ، وَكانَ لَهُ عَشرُ بَنينَ بِمَكَّةَ ، وَكانَ لَهُ عَشرُ عَبيدٍ ، عِندَ كُلِّ عَبدٍ أَلفَ دينارٍ يَتَّجِرُ بِها ، وَتِلكَ القِنطارُ في ذلِكَ الزَّمانِ ، وَيُقالُ : إِنَّ القِنطارَ جِلدُ ثَورٍ مَملوءٌ ذَهَبا ، فَأَنزَلَ اللّه‏ُ : «ذَرنِى وَ مَن خَلَقتُ» إِلى قَولِهِ : «صَعُودًا » قالَ : جَبَلٌ يُسَمّى صَعودا «ثُمَّ نَظَرَ * ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ » قالَ : عَبَسَ وَجهَهُ وَبَسَرَ ۳ ، قالَ : أَلقى شِدقَهُ «ثُمَّ أَدبَرَ وَ استَكبَرَ * فَقَالَ إِن هَـذَا إلَّا سِحرٌ يُؤثَرُ * إِن هَـذَا
إلَّا قَولُ البَشَرِ »
۴ إِلى قَولِهِ : «مَا سَقَرُ » وادٍ في النّارِ . ۵

1.. المدّثّر : ۸ ـ ۱۱ .

2.. فصّلت : ۱۳ .

3.. بَسَرَ : أي أظهرَ العُبوسَ قبل أوانِه وفي غير وقته (مفردات ألفاظ القرآن : ص ۱۲۲ «بسر») .

4.. المدّثّر : ۲۳ ـ ۲۷ .

5.. تفسير القمّي : ج ۲ ص ۳۹۳ ، المناقب لابن شهر آشوب : ج ۱ ص ۵۲ نحوه نقلاً عن السدّي ، بحار الأنوار : ج ۹ ص ۲۴۴ ح ۱۴۸ .

  • نام منبع :
    بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همكاری: سیّد رسول موسوی، ترجمه: حمیدرضا شیخی
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 14217
صفحه از 792
پرینت  ارسال به