643
بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث

۹۵۳. سعد السعود ـ به نقل‏از ابن عبّاس ـ : عتبة و شيبة و وليد براى مبارزه به ميدان آمدند ، و عبيد اللّه‏ بن رواحه از ديگر سوى به ميدان آمد ؛ امّا پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله خوش نداشت كه نخستين كشته جنگ از انصار باشد . از اين رو ، از خانواده خودش آغاز كرد و فرمود : «به آنها بگوييد به صفوف خود ، باز گردند . هدف آن جماعت ، عموزادگانش است» . آن گاه پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله على و حمزه و عبيدة بن حارث بن عبد المطلّب را فرا خواند و آن سه با سلاح‏هاى خود در برابر ايشان حاضر شدند . پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله [به حمزه و عبيده] فرمود : «او (على) را در وسط خود قرار دهيد» و نگران جوانى او بود . آن گاه فرمود : «برويد و به خاطر حقّانيت خود و دينى كه خداوند ، آن را به وسيله پيامبرش فرستاده است بجنگيد ؛ چرا كه آنها با باطل خويش آمده‏اند تا نور خدا را با دهان‏هاى خود ، خاموش كنند . برويد در امان خدا [يا : به يارى خدا]» . آن سه ، روانه ميدان شدند و چندان نزديك شدند كه صداى يكديگر را مى‏شنيدند . عتبه فرياد زد : خودتان را معرّفى كنيد تا شما را بشناسيم ، كه اگر همسنگ ما باشيد ، با شما مى‏جنگيم .
پس ، آيه : «اين دو [گروه] دشمنان يكديگرند كه در باره پروردگارشان با يكديگر ستيزه مى‏كنند . پس كسانى كه كافر شدند ، جامه‏هايى از آتش برايشان بريده شده است» در باره ايشان نازل شد .

۱۳ / ۱۰

وليد بن مغيره ۱

۹۵۴. السيرة النبويّة ، ابن هشام : موسم [حج] فرا رسيده بود . گروهى از قريش نزد وليد بن مغيره ـ كه از بقيّه آنان مسن‏تر بود ـ ، جمع شدند . وليد به آنان گفت : اين موسم فرا رسيده است و به زودى ، گروه‏هاى عرب بر شما وارد مى‏شوند . آنها قضيّه اين همشهرى شما (پيامبرى محمّد صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ) را شنيده‏اند . پس همگى در باره او يك‏رأى شويد و به طورى كه يكى ديگرى را تكذيب كند و گفته‏هايتان متناقض باشد اختلاف نكنيد .
آن عدّه گفتند : اى ابو عبد شمس ! تو خود بگو و رأيى بياور كه ما نيز همان را بگوييم .
وليد گفت : نه ، شما بگوييد . من مى‏شنوم .
گفتند : مى‏گوييم : او كاهن است .
وليد گفت : نه به خدا ، او كاهن نيست . ما كاهنان را ديده‏ايم . او نه مانند كاهن ، زير لب زمزمه مى‏كند و نه مانند آنها سجع مى‏گويد .
گفتند : مى‏گوييم : جن‏زده است .
گفت : او جن‏زده نيست ؛ ما جن‏زدگان را ديده‏ايم ، و با آن آشناييم ، در حالى كه او نه دچار خفگى مى‏شود ، نه تشنّج و نه هذيان‏گويى .
گفتند : مى‏گوييم : شاعر است .
وليد گفت : او شاعر نيست . ما انواع شعر را از رجز و هزج و قريضه و مقبوضه و مبسوطه ، مى‏شناسيم . سخنان او شعر نيست .
گفتند : مى‏گوييم : جادوگر است .
وليد گفت : او جادوگر هم نيست . ما جادوگران و جادوى آنها را ديده‏ايم ، در صورتى كه او نه مانند جادوگران مى‏دمد و نه گره مى‏زند .
گفتند : پس چه بگوييم ، اى ابو عبد شمس؟
گفت : به خدا سوگند كه سخن او حلاوتى دارد ، ريشه‏اش استوار و ميوه‏اش چيدنى است . پس ، هر يك از اينها را بگوييد تا درستى آن دانسته شود . بهترين سخن در باره او ، آن است كه بگوييد او جادوگر است . سخنانى آورده كه افسون است و به واسطه آن ، ميان پدر و پسر و برادر و برادر و زن و شوهر و افراد عشيره جدايى مى‏اندازد .
پس ، آن عدّه ، هم‏داستان بر اين رأى ، از نزد وليد پراكنده شدند و بر سر راه مردمانى كه به حج مى‏آمدند ، مى‏نشستند و هر كس را كه بر آنان مى‏گذشت ، از پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله بر حذر مى‏داشتند و از جادوگر بودن او برايش مى‏گفتند . پس خداوند متعال در باره وليد بن مغيره و اين ماجرا ، اين آيات را فرو فرستاد : «مرا واگذار با آن كه [او را] تنها آفريدم . و دارايى بسيار به او بخشيدم و پسرانى آماده [به خدمت ، دادم ]و برايش [عيش خوش] آماده كردم . باز هم طمع دارد كه بيفزايم ؛ ولى نه ؛ چرا كه او دشمن آيات ما بود» .

1.وليد بن مغيره مخزومى ، يكى از رؤساى قريش بود كه به خاطر موقعيتش در ميان قوم خود، به «وحيد» ملقّب بود. شايد اين لقب را بعد از نزول آيه «ذَرْنِى وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا» (مدثّر : آيه ۱۱) به او داده باشند. وى از اركان كفر و محارب با خدا و پيامبر خدا بود. خداوند در باره او فرموده است: «إِنَّا كَفَيْنَـكَ الْمُسْتَهْزِءِينَ ؛ ما در برابر مسخره كنندگان براى تو كافى هستيم» (حجر : آيه ۹۵) . در مذمّت او آيه‏هاى ديگرى نيز نازل شده است. او به سال اوّل هجرى مُرد .


بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث
642

۹۵۳. سعد السّعود عن ابن عبّاس : خَرَجَ عُتبَةُ وَ شَيبَةُ وَالوَليدُ لِلبِرازِ ، وَ خَرَجَ عُبَيدُ اللّه‏ِ بنُ رَواحَةَ مِن ناحِيَةٍ اُخرى ، قالَ : فَكَرِهَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله أَن تَكونَ الحَربُ ۱ أَوَّلَ ما لَقِيَ بِالأَنصارِ ، فَبَدَأَ بِأَهلِ بَيتِهِ .
فَقالَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله : مُروهُم أَن يَرجِعُوا إِلى مَصافِّهِم ، إِنَّما يُريدُ القَومُ بَني عَمِّهِم .
فَدَعا رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله عَلِيّاً وَ حَمزَةَ وَ عُبَيدَةَ بنَ الحَرثِ بنِ عَبدِ المُطَّلِّبِ ، فَبَرَزوا بَينَ يَدَيهِ بِالسِّلاحِ ، فَقالَ : اجعَلاهُ بَينَكُما ، وَخافَ عَلَيهِ الحَداثَةَ .
فَقالَ : اِذهَبُوا فَقاتِلُوا عَن حَقِّكُم وَبِالدّينِ الَّذي بُعِثَ بِهِ نَبِيُّكُم إِذ جاؤُوا بِباطِلِهم‏لِيُطفِؤُوا نورَ اللّه‏ِ بِأَفواهِهِم ، اِذهَبوا في حِفظِ اللّه‏ِ ـ أَو في عَونِ اللّه‏ِ ـ .
فَخَرَجوا يَمشونَ ، حَتّى كانُوا قَريبا يَسمَعونَ الصَّوتَ ، فَصاحَ بِهِم عُتبَةُ : اِنتَسِبوا نَعرِفكُم ، فَإِن تَكُونُوا أَكفاءَ نُقاتِلُكُم . وَفيهِم نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «هَـذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُواْ فِى رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَت لَهُم ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ » . ۲

۱۳ / ۱۰

الوَليدُ بنُ المُغيرَةِ

۹۵۴. السّيرة النّبويّة لِابنِ هِشام : إِنَّ الوَليدَ بنَ المُغيرَةِ اجتَمَعَ إلَيهِ نَفَرٌ مِن قُرَيشٍ وَكانَ ذا سِنٍّ فيهِم ، وَقَد حَضَرَ المَوسِمُ ، فَقالَ لَهُم : يا مَعشَرَ قُرَيشٍ ، إِنَّهُ قَد حَضَرَ هذا المَوسِمُ ، وإنّ وُفودَ العَرَبِ سَتَقدَمُ عَلَيكُم فيهِ ، وَقَد سَمِعوا بِأَمرِ صاحِبِكُم هذا ، فَأَجمِعُوا فيه رَأيا واحِدا ، وَلا تَختَلِفوا فَيُكَذِّبَ بَعضُكُم بَعضا وَ يَرُدَّ قَولُكُم بَعضُهُ بَعضا .
قالوا : فَأَنتَ يا أَبا عَبدِ شَمسٍ ، فَقُل وَأَقِم لَنا رَأياً نَقولُ بِهِ .
قالَ : بَل أَنتُم فَقولوا أَسمَع . قالوا : نَقُولُ : كاهِنٌ ؟ قالَ : لا وَاللّه‏ِ ما هُوَ بِكاهِنٍ ، لَقَد رَأَينا الكُهّانَ فَما هُوَ بِزَمزَمَةِ الكاهِنِ وَلا سَجعِهِ ! قالوا : فَنَقولُ : مَجنُونٌ ؟ قالَ : ما هُوَ بِمَجنُونٍ ، لَقَد رَأَينا الجُنونَ وَعَرَفناهُ ، فَما هُوَ بِخَنِقِهِ وَلا تَخالُجِهِ وَلا وَسوَسَتِهِ ! قالوا : فَنَقولُ : شاعِرٌ ؟ قالَ : ما هُوَ بِشاعِرٍ ، لَقَد عَرَفنا الشِّعرَ كُلِّهُ رَجَزَهُ وَ هَزَجَهُ وَ قَريضَهُ وَمَقبوضَهُ وَ مَبسوطَهُ ، فَما هُوَ بِالشِّعرِ ! قالُوا : فَنَقولُ : ساحِرٌ ؟ قالَ : ما هُوَ بِساحِرٍ ، لَقَد رَأَينَا السُّحّارَ وَسِحرَهُم ، فَما هُوَ بِنَفثِهِم ولا عَقدِهِم ! قالوا : فَما نَقولُ يا أبا عَبدِ شَمسٍ؟
قالَ : وَ اللّه‏ِ إِنَّ لِقَولِهِ لَحَلاوَةً ، وَإِنَّ أَصلَهُ لَعَذقٌ ۳ ، وَإِنَّ فَرعَهُ لَجَناةٌ ، وَما أَنتُم بِقائِلينَ مِن‏هذا شَيئاً إلَّا عُرِفَ أَنَّهُ باطِلٌ ، وَإِنَّ أَقرَبَ القَولِ فيهِ لَأَن تَقولوا «ساحِرٌ» ، جاءَ بِقَولٍ هُوَ سِحرٌ يُفَرِّقُ بِهِ بَينَ المَرءِ وَأَبيهِ ، وَبَينَ المَرءِ وَأَخيهِ ، وَبَينَ المَرءِ وَزَوجَتِهِ ، وَبَينَ المَرءِ وَعَشيرَتِهِ . فَتَفَرَّقوا عَنهُ بِذلِكَ ، فَجَعَلوا يَجلِسونَ بِسُبُلِ النّاسِ حينَ قَدِمُوا المَوسِمَ ، لا يَمُرُّ بِهِم أَحَدٌ إلَّا حَذَّروهُ إِيّاهُ ، وَ ذَكَروا لَهُم أَمرَهُ . فَأَنزَلَ اللّه‏ُ تَعالى فِي الوَليدِ بنِ المُغيرَةِ وَفي ذلِكَ مِن قَولِهِ : «ذَرنِى وَ مَن خَلَقتُ وَحِيدًا * وَ جَعَلتُ لَهُ مَالًا مَّمدُودًا * وَ بَنِينَ شُهُودًا * وَ مَهَّدتُّ لَهُ تَمهِيدًا * ثُمَّ يَطمَعُ أَن أَزِيدَ * كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِأَيَـتِنَا عَنِيدًا» ۴ أَي خَصيماً . ۵

1.. في المصدر : «بالجرّة» ، والتصويب من بحارالأنوار .

2.. سعد السّعود : ص ۱۰۳ ، بحار الأنوار : ج ۱۹ ص ۳۱۳ ح ۶۱ .

3.. العَذِقُ : النخلة (لسان العرب : ج ۱۰ ص ۲۳۸ «عذق») . يُشبِّهُه بالنخلة التي ثبت أصلها .

4.. المدّثّر : ۱۱ ـ ۱۶ .

5.. السّيرة النبويّة لابن هشام : ج ۱ ص ۲۸۸ ، تاريخ الإسلام للذّهبي : ج ۱ ص ۱۵۵ ، تفسير ابن كثير : ج ۴ ص ۴۶۸ نحوه عن ابن عبّاس وكلّها نقلاً عن ابن إسحاق ، إمتاع الأسماع : ج ۴ ص ۳۴۸ ، سبل الهدى والرّشاد : ج ۲ ص ۳۵۴ .

  • نام منبع :
    بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همكاری: سیّد رسول موسوی، ترجمه: حمیدرضا شیخی
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 13906
صفحه از 792
پرینت  ارسال به