635
بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث

۱۳ / ۷

اُبىّ بن خَلَف ۱

۹۴۶. السيرة النبويّة ، ابن هشام : اُبَىّ بن خلف با استخوانى پوسيده و خرد شده نزد پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله رفت و گفت : اى محمّد! تو مى‏گويى كه خداوند اين را كه پوسيده شده ، زنده مى‏كند؟ سپس آن را در دستش نرم كرد و به طرف پيامبر خدا به باد داد .
پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله فرمود : «آرى ، من اين را مى‏گويم . خداوند ، آن را و تو را زان پس كه چنين شده‏ايد ، زنده مى‏گرداند و آن گاه تو را به آتش مى‏برد» .
پس خداوند متعال ، اين آيات را در باره‏اش فرو فرستاد : «و براى ما مَثَلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد ، گفت : چه كسى اين استخوان‏ها را كه چنين پوسيده است ، زندگى مى‏بخشد؟ بگو : همان كسى كه نخستين بار ، آن را پديد آورد و اوست كه به هر گونه آفرينشى داناست ؛ همو كه بر اينان از درخت سبزفام ، اخگر نهاد كه از آن آتش مى‏افروزيد» .

۹۴۷. الدرّ المنثور ـ به نقل از ابن عبّاس ، در باره آيه : «و روزى كه ستمگر ، دستانش را به دندان گزد» ـ : اُبىّ بن خلف و عقبة بن ابى معيط كه [در جاهليت] با هم دوست بودند ، در جهنّم بر منبرى از آتش جاى مى‏گيرند .

۹۴۸. المصنّف ، عبد الرزّاق ـ به نقل از معمّر ، از عثمان جزرى ، از مقسم وابسته ابن عبّاس ـ : ابن ابى معيط و اُبىّ بن خلف جمحى به هم بر خوردند . آن دو از دوستان دوران جاهلى يكديگر بودند . اُبىّ بن خلف نزد پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله رفته و ايشان
او را به اسلام دعوت كرده بود و اين خبر به عقبه رسيده بود . عقبه [در اين برخورد] به او گفت : از تو راضى نمى‏شوم ، مگر آن كه نزد محمّد بروى و به صورتش تف بيندازى و دشنامش دهى و تكذيبش كنى .
معمّر گفت : امّا خداوند ، قدرت انجام دادن اين كار را به او نداد . چون روز بدر شد ، عقبة بن ابى معيط از جمله كسانى بود كه به اسارت در آمد . پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله به على بن ابى طالب عليه ‏السلام دستور داد او را بكشد . عقبه گفت : اى محمّد! از ميان اينان فقط من كشته شوم؟
پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله فرمود : «آرى» .
گفت : به خاطر چه؟
فرمود : «به خاطر كفر و نابكارى و گستاخى‏ات بر خدا و پيامبر او» .
پس ، على بن ابى طالب برخاست و گردن او را زد .
و امّا اُبىّ بن خلف گفت : به خدا سوگند ، محمّد را مى‏كشم . اين سخن به گوش پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله رسيد . فرمود : «نه ! به خواست خدا من او را خواهم كشت» .
اين سخن پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله او را به وحشت انداخت و [به ناقل] گفت : تو را به خدا ، آيا واقعا شنيدى كه او اين سخن را بگويد؟
گفت : آرى .
اُبىّ بن خلف به شدّت نگران شد ؛ چون هرگز نشنيده بودند كه پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله سخنى بگويد و تحقّق پيدا نكند . چون روز اُحد شد ، اُبىّ بن خلف با مشركان همراه شد و مترصّد غفلت پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله بود تا بر او حمله برد ؛ امّا هر بار ، مردى از مسلمانان ميان او و پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله قرار مى‏گرفت . چون پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله چنين ديد ، به يارانش فرمود : «راهش را باز كنيد» و زوبين را گرفت و به طرف او پرتاب كرد . زوبين در ترقوه او ، پايين كلاه‏خود و بالاى زره ، نشست و خون زيادى از آن بيرون نزد ؛ بلكه خون در داخل بدنش جمع شد و لذا مانند گاو خرناس مى‏كشيد . يارانش آمدند تا او را كه همچنان خرناس مى‏كشيد ، ببرند ، و گفتند : چيزى نيست ، فقط يك خراش است . امّا او گفت : به خدا سوگند ، اگر تنها آب دهان او [پيامبر] به من رسيده باشد ، مرا خواهد كشت . مگر او نگفته بود كه : «به
خواست خدا من او را خواهم كشت» ؟ به خدا سوگند ،اگر آنچه به من اصابت كرده ، به اهالى ذى المجاز ۲ اصابت مى‏كرد ، همه آنها را مى‏كشت .
پس ، يك روز بعد و يا چيزى در همين حدود ، اُبىّ بن خلف مُرد و به جهنّم رفت و خداوند ، اين آيات را در باره او فرو فرستاد : «و روزى كه ستمگر ، دستان خويش را به دندان گزد» تا «شيطان همواره فرو گذارنده انسان است» .

1.اُبَى بن خلف بن وهب بن حذافة بن جمع از سردمداران مشركين است كه در جنگ اُحد ، به دست پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله كشته شد . او ، همان است كه استخوان‏هايى پوسيده را نزد پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله برد و با فشار دادن و پودر كردن آنها، پرسيد : چه كسى اين استخوان‏هاى پودر شده را زنده مى‏كند؟ كه اين آيه نازل شد: «بگو: آن را همان كسى زنده مى‏كند كه بار نخست ، آن را به وجود آورد» .

2.از بازارهاى عرب در يك فرسنگى عرفه .


بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث
634

۱۳ / ۷

أُبَيُ بنُ خَلَفٍ

۹۴۶. السيرة النّبويّة لابن هشام : مَشى أُبَيُّ بنُ خَلَفٍ إِلى رَسولِ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله بِعَظمٍ بالٍ قَد أَرفَتَ ۱ ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ! أَنتَ تَزعُمُ أَنَّ اللّه‏َ يَبعَثُ هذا بَعدَما أَرَمَّ ۲ ؟! ثُمَّ فَتَّهُ في يَدِهِ ، ثُمَّ نَفَخَهُ فِي الرّيحِ نَحوَ رَسولِ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله .
فَقالَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله : نَعَم ، أنَا أَقُولُ ذلِكَ ، يَبعَثُهُ اللّه‏ُ وَإِيّاكَ بَعدَما تَكونانِ هكَذا ، ثُمَّ يُدخِلُكَ اللّه‏ُ النّارَ .
فَأَنزَلَ اللّه‏ُ تَعالى فيهِ : «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلقَهُ قَالَ مَن يُحىِ العِظَـمَ وَ هِىَ رَمِيمٌ * قُل يُحيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلقٍ عَلِيمٌ * الَّذِى جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنهُ تُوقِدُونَ » ۳ . ۴

۹۴۷. الدّرّ المنثور عن ابن عبّاس ـ في قَولِهِ تَعالى : «وَ يَومَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيهِ » ۵ ـ : أُبَيُّ بنُ خَلَفٍ وَعُقبَةُ بنُ أَبي مُعَيطٍ ، وَهُما الخَليلانِ في جَهَنَّمَ عَلى مِنبَرٍ مِن نارٍ . ۶

۹۴۸. المصنّف لعبد الرّزّاق عن معمّر عن عثمان الجزري عن مقسم مولى ابن عبّاس : إنَّ ابنَ أَبي مُعَيطٍ وَأُبَيَّ بنَ خَلَفٍ اَلجُمَحي التَقَيا ، فَقالَ عُقبَةُ بنُ أَبي مُعَيطٍ لِأُبَيِّ بنِ خَلَفٍ وَكانا
خَليلَينِ فِي الجاهِلِيَّةِ ، وَكانَ أُبَيٌّ بنُ خَلَفٍ أَتى النَّبِيَ عليه ‏السلام فَعَرَضَ عَلَيهِ الإِسلامَ ، فَلَمّا سَمِعَ ذلِكَ عُقبَةُ قالَ : لا أَرضى عَنكَ حَتّى تَأتِيَ مُحَمَّدا فَتَتفُلَ في وَجهِهِ وَتَشتِمَهُ وَتُكَذِّبَهُ .
قالَ : فَلَم يُسَلِّطهُ اللّه‏ُ عَلى ذلِكَ ، فَلَمّا كانَ يَومُ بَدرٍ أُسِرَ عُقبَةُ بنُ أَبي مُعَيطٍ فِي الأُسارى ، فَأَمَرَ النَّبِيُ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله عَلِيَّ بنَ أَبي طالِبٍ أَن يَقتُلَهُ ، فَقالَ عُقبَةُ : يا مُحَمَّدُ ، مِن بَينِ هؤُلاءِ أُقتَلُ ؟! قالَ : نَعَم ، قالَ : لِمَ؟ قالَ : بِكُفرِكَ وَفُجُورِكَ وَعُتُوِّكَ عَلَى اللّه‏ِ وَ رَسولِهِ .
قالَ : فَقامَ إِلَيهِ عَلِيُّ بنُ أَبي طالِبٍ فَضَرَبَ عُنُقَهُ .
وَأَمّا أُبَيُّ بنُ خَلَفٍ فَقالَ : وَاللّه‏ِ لَأَقتُلَنَّ مُحَمَّداً ! فَبَلَغَ ذلِكَ رَسولَ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ، فَقالَ : بَل أَنا أَقتُلُهُ إِن شاءَ اللّه‏ُ . فَانطَلَقَ رَجُلٌ مِمَّن سَمِعَ ذلِكَ مِنَ النَّبِيِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله إِلى أُبَيِّ بنِ خَلَفٍ فَقالَ ۷ : إِنَّهُ لَمّا قيلَ لِمُحَمَّدٍ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ما قُلتَ ، قالَ : بَل أَنا أَقتُلُهُ إِن شاءَ اللّه‏ُ . فَأَفزَعَهُ ذلِكَ وَقالَ : أنشُدُكَ بِاللّه‏ِ ! أَسَمِعتَهُ يَقولُ ذلِكَ ؟ قالَ : نَعَم . فَوَقَعتُ في نَفسِهِ ؛ لِأَنَّهُم لَم يَسمَعوا رَسولَ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله يَقولُ قَولاً إلَّا كانَ حَقّا .
فَلَمّا كانَ يَومُ أُحُدٍ خَرَجَ أُبَيُّ بنُ خَلَفٍ مَعَ المُشرِكينَ ، فَجَعَلَ يَلتَمِسُ غَفلَةَ النَّبِيِّ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله لِيَحمِلَ عَلَيهِ ، فَيَحولُ رَجُلٌ مِنَ المُسلِمينَ بَينَهُ وَ بَينَ النَّبِيِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ، فَلَمّا رَأى ذلِكَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله قالَ لِأَصحابِهِ : خَلّوا عَنهُ ، فَأَخَذَ الحَربَةَ فَجَزَلَهُ بِها ـ يَقولُ : رَماهُ بِها ـ فَيَقَعُ في تَرقُوَتِهِ تَحتَ تَسبِغَةِ البَيضَةِ وَفَوقَ الدِّرعِ ، فَلَم يَخرُج مِنهُ كَبيرُ دَمٍ وَاحتَقَنَ الدَّمُ في جَوفِهِ ، فَجَعَلَ يَخورُ كَما يَخورُ الثَّورُ ، فَأَقبَلَ أَصحابُهُ حَتّى
احتَمَلوهُ وَهُوَ يَخورُ ، وَقالوا : ما هذا ، فَوَ اللّه‏ِ ما بِكَ إلَّا خَدشٌ؟
فَقالَ : وَاللّه‏ِ ! لَو لَم يُصِبني إلَّا بَريقُهُ لَقَتَلَني ، أَلَيسَ قَد قالَ : أَنا أَقتُلُهُ إِن شاءَ اللّه‏ُ ؟! وَاللّه‏ِ ! لَوكانَ الَّذي بي بِأَهلِ ذي المَجازِ لَقَتَلَهُم .
قالَ : فَما لَبِثَ إلَّا يَوما أَو نَحوَ ذلِكَ حَتّى ماتَ إِلَى النّارِ ، فَأَنزَلَ اللّه‏ُ فيهِ : «وَ يَومَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيهِ » إِلى قَولِهِ : «[وَكانَ] الشَّيطَـنُ لِلْاءِنسَـنِ خَذُولًا » ۸ . ۹

1.. رَفَتَ وأرفَتَ : أي تَكسَّرَ (النهاية : ج ۲ ص ۲۴۱ «رفت») .

2.. أرَمَّ : إذا بَلي (النهاية : ج ۲ ص ۲۶۶ «رمم») .

3.. يس : ۷۸ ـ ۸۰ .

4.. السّيرة النبويّة لابن هشام : ج ۱ ص ۳۸۷ ، السّيرة النبويّة لابن كثير : ج ۲ ص ۵۵ .

5.. الفرقان : ۲۷ .

6.. الدرّ المنثور : ج ۶ ص ۲۵۳ نقلاً عن ابن مردويه .

7.في المصدر : «فقيل» ، والصواب ما أثبتناه (اُنظر تفسير القرآن للمؤلّف ـ عبد الرزاق ـ ج ۳ ص ۶۸) .

8.. الفرقان : ۱۷ ـ ۲۹ .

9.. المصنّف لعبد الرّزّاق : ج ۵ ص ۳۵۵ ح ۹۷۳۱ ، الدرّ المنثور : ج ۶ ص ۲۵۱ .

  • نام منبع :
    بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همكاری: سیّد رسول موسوی، ترجمه: حمیدرضا شیخی
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 13679
صفحه از 792
پرینت  ارسال به