۹۴۲. تفسير القمّى : آيه «إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ * طَعَامُ الْأَثِيمِ» در باره ابو جهل نازل شد . «كَالْمُهْلِ» ، مهل به معناى مس گداخته است . «يَغْلِى فِى الْبُطُونِ * كَغَلْىِ الْحَمِيمِ» ، حميم ، آبى است كه به نهايت داغى رسيده است [يعنى در شكمها مىجوشد همانند جوشش آب جوشان] . سپس فرمود : «خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ»يعنى [او را بگيريد و] از هر سو فشارش دهيد ، آن گاه در ميان آتش دوزخش اندازيد ، سپس آن آب جوشان بر او ريخته مىشود ، و به او مىگويند : «بچش كه تو همان ارجمند بزرگوارى» . لفظ اين جمله [تو همان ارجمند بزرگوارى] ، خبر است ؛ امّا معنايش نقل قول از كسى است كه اين جمله به او گفته مىشود ؛ چرا كه ابو جهل مىگفت : «من ارجمند بزرگوارم» . پس با اين جمله او را در آتش ، سرزنش [و ريشخند ]مىكنند .
۹۴۳. صحيح مسلم ـ به نقل از ابو هريره ـ : ابو جهل گفت : آيا محمّد در حضور شما چهرهاش را [براى خدا] به خاك [و سجده] مىنهد؟
گفته شد : آرى .
ابو جهل گفت : به لات و عزّى سوگند ، اگر من او را ببينم كه چنين مىكند ، گردنش را لگد خواهم كرد يا صورتش را به خاك خواهم ماليد .
پس نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت و ايشان نماز مىخواند . ابو جهل خواست پايش را بر گردن پيامبر صلى الله عليه و آله بگذارد ؛ امّا ناگهان يارانش ديدند كه ابو جهل عقب عقب مىآيد و دستانش را در برابر خود ، سپر كرده است . به او گفته شد : تو را چه شده است؟
گفت : ميان من و او خندقى از آتش و موجوداتى هولناك و چندين بال ، ظاهر شدند .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اگر به من نزديك شده بود ، فرشتگان او را تكّه تكّه مىكردند . پس خداوند عز و جل ـ نمىدانيم اين قسمت در حديث ابو هريره بود يا از جاى ديگر شنيد ـ اين آيات را فرو فرستاد : «حقّا كه انسان سركشى مىكند ، همين كه خود را بىنياز پندارد . در حقيقت ، بازگشت به سوى پروردگار توست . آيا ديدى آن كس را كه باز مىداشت ، بندهاى را آن گاه كه نماز مىگزارد . چه پندارى اگر او به هدايت باشد ، يا به پرهيزگارى وا دارد [براى او بهتر نيست]؟ [و باز] چه پندارى [كه] اگر او (ابو جهل) به تكذيب بپردازد و روى برگرداند [كه چه كيفرى در پيش دارد] ؟ مگر ندانسته كه خدا مىبيند ؟ زنهار ، اگر باز نايستد ، موى پيشانى[اش] را سخت بگيريم ؛ [همان] موى پيشانى دروغزن گناه پيشه را . [بگو] تا انجمن خود را بخواند . به زودى ، آتشبانان را فرا خوانيم . زنهار! فرمانش مبر» .
عبيد اللّه در حديثش افزود و گفت : و فرمان داد به او آنچه را فرمانش داد ، و ابن عبد الأعلى افزود : «تا انجمن خود را بخواند» يعنى قومش را .