۸۹۷. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : دو مرد از آنان كه به آتش مىروند ، فريادى سخت بر مىآورند. پروردگار عز و جلمىفرمايد: «آن دو را بيرون آوريد» . چون بيرون آورده مىشوند، به آنها مىفرمايد: «براى چه چنين فريادى سخت بر آورديد؟» .
مىگويند : چنين كرديم تا بر ما رحم آورى.
خداوند مىفرمايد: «رحمِ من به شما ، اين است كه برويد و خود را در هر جاى آتش كه بوديد ، بيندازيد» .
آن دو مىروند و يكى از آنها خود را مىاندازد و خداوند ، آن مكان را بر او سرد و بىگزند مىسازد ؛ ولى ديگرى مىايستد و خود را نمىاندازد. خداوند عز و جلبه او مىفرمايد: «چرا تو، مانند دوستت ، خود را نيفكندى؟» .
مىگويد : پروردگارا ! اميدم اين بود كه بعد از بيرون آوردنم، ديگر مرا به آن باز نگردانى. خداوند به او مىفرمايد: «اميدت برآورده شد» . پس هر دو، به لطف و رحمت خدا، وارد بهشت مىشوند .
۸۹۸. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : چون روز رستاخيز شود و بهشتيان در بهشت و دوزخيان در دوزخ جاى گيرند، بندهاى تا هفتاد پاييز ـ كه هر پاييز ، هفتاد سال است ـ ، در آتش مىماند . سپس ، از خداى عز و جلدرخواست مىكند و او را مىخواند و مىگويد: پروردگارا ! به حقّ محمّد و خاندانش ، از تو مىخواهم تا بر من رحم آورى.
خداوند عز و جل به جبرئيل عليه السلام وحى مىكند كه: «به سوى بندهام فرود بيا و او را [از آتش] بيرون آور» .
جبرئيل عليه السلام مىگويد: چگونه من به ميان آتش روم؟
خداوند ـ تبارك و تعالى ـ مىفرمايد: «من به آتش فرمان دادهام كه براى تو ، سرد و بىگزند شود» .
جبرئيل عليه السلام مىگويد: پروردگارا ! جاى او را نمىدانم.
خداوند مىفرمايد: «او درون چاهى است در سجّين» .
جبرئيل عليه السلام به سوى آتش فرود مىآيد و او را به رو افكنده ، مىيابد. پس،
بيرونش مىآورد و او در برابر خداوند عز و جل مىايستد. خداى متعال به او مىفرمايد: «اى بنده من! چه مدّت است كه در آتش ، مرا سوگند مىدهى؟» .
مىگويد: پروردگارا ! حسابش را ندارم.
خداى عز و جل مىفرمايد: به عزّت و جلالم سوگند كه اگر به حقّ آنان ، از من درخواست نمىكردى ، بى گمان ، خوارىِ تو را در آتش به درازا مىكشاندم ؛ ولى بر خويش لازم ساختهام كه هر بندهاى به حقّ محمّد و خاندانش از من درخواستى كند ، گناهانى را كه ميان من و او بوده است ، بر وى ببخشايم . امروز نيز تو را بخشيدم» .
سپس امر مىشود كه او را به بهشت ببرند .