341
بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث

۱۰ / ۲۹

تيره‏بختى

قرآن

«و امّا كسانى كه تيره‏بخت شده‏اند، در آتش ، فرياد و ناله‏اى دارند».

«پند ده كه پند ، سودمند است . هر كس اهل خشيت است ، پند مى‏گيرد و هر كس اهل شقاوت است ، از آن مى‏گذرد ؛ آن كه آتش بزرگ را مى‏چشد» .

«شما را از آتش شعله‏ور ، بيم مى‏دهم ؛ آتشى كه جز نگون‏بخت‏ترين[ـِ مردم] ، در آن در نمى‏آيد ؛ آن كه دروغ پنداشت و روى گردانْد» .

حديث

۴۲۳. سنن ابن ماجة ـ به نقل از ابو هريره ـ : پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله فرمود: «وارد آتش نمى‏شود ، مگر شقى (بدفرجام)» .
گفته شد : اى پيامبر خدا! شقى ، چه كسى است؟
فرمود: «كسى كه به هيچ طاعتى از طاعات خدا عمل نكند، و هيچ معصيتى از معاصى او را فرو نگذارد» .

۴۲۴. مجمع البيان : ابن عبّاس گفت : مردى نخلى داشت كه شاخه‏اش در سراى مردى درويش و عيالوار ، آويخته شده بود . هنگامى كه صاحب نخل ، مى‏آمد و وارد سرا[ى آن درويش] مى‏شد تا از درخت ، بالا رود و خرماى آن را بچيند، گاهى مى‏شد كه خرمايى مى‏افتاد و كودكان مرد درويش ، آن را بر مى‏داشتند. صاحب نخل ، از درخت ، پايين مى‏آمد و خرما را از دستشان مى‏ستاند و اگر يكى از آنها خرمايى در دهانش نهاده بود ، انگشت خويش را در دهان او فرو مى‏برد و خرما را بيرون مى‏آورد!
مرد درويش ، از اين كار ، به پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله شِكوه نمود و به ايشان گفت كه از دست صاحب نخل ، چه مى‏كشد. پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله به او فرمود: «اينك تو برو» .
پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله هنگامى كه صاحب نخل را ديد، به او فرمود: «آن نخل خميده‏ات را كه شاخه‏اش‏در سراى‏فلان‏كس‏است، به من‏مى‏دهى تا به جاى‏آن، نخلى‏در بهشت‏داشته باشى؟».
مرد گفت: من نخل‏هاى بسيار دارم ؛ ولى خرماى هيچ يك از آنها به نيكويىِ خرماى آن نخل نيست . آن مرد اين را گفت و رفت . مردى كه سخنان پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله را مى‏شنيد، به آن جناب گفت: اى پيامبر خدا ! اگر من آن نخل را از او بگيرم ، آيا نخلى را كه در بهشت به آن مرد مى‏دادى، به من مى‏دهى؟
پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله فرمود: «آرى» .
مرد رفت و صاحب نخل را يافت و آن را از او خريدار شد . صاحب نخل گفت: آيا تو فهميدى كه محمّد به من گفت كه آماده است به جاى آن، نخلى در بهشت به من دهد، و من به او گفتم كه خرماى آن ، خوشايند من است، و من نخل‏هاى بسيارى دارم ؛ ولى در ميان آنها خرماى هيچ نخلى به نيكويىِ خرماى آن نيست ؟
آن ديگرى گفت: مى‏خواهى كه آن را بفروشى يا نه ؟
گفت : نه، مگر اين كه به من ، آن بهايى را دهند كه گمان نمى‏كنم بدهند.
گفت: مگر چه مى‏خواهى؟
گفت: چهل نخل .
مرد گفت: سخن بزرگى گفتى! براى يك نخل خميده ، چهل نخل مى‏طلبى؟
سپس لختى خاموش ماند و آن گاه گفت: من چهل نخل به تو مى‏دهم .
صاحب نخل گفت: گواه بگير، اگر راست مى‏گويى.
پس، مرد خريدار ، نزد عدّه‏اى رفت و آنان را فرا خواند و گواهشان گرفت كه چهل نخل ، به آن مرد مى‏دهد.
سپس به نزد پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله رفت و گفت: اى پيامبر خدا ! آن نخل ، از آنِ من شد . پس اينك ، از آنِ شما باشد.
پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله به نزد صاحبِ آن سراى رفت و به او فرمود: «آن نخل ، از آنِ تو و خانواده تو باشد» .
در اين هنگام، خداى متعال ، اين سوره را فرو فرستاد: «سوگند به شب ، آن گاه كه پرده مى‏افكند » .
از عطا نقل است كه گفت: نام آن مرد [خريدار] ، ابو دَحداح است . «پس امّا آن كه داد و
پروا داشت»
، يعنى ابو دحداح . «و امّا آن كه بخل ورزيد و خود رابى‏نياز ديد» ، يعنى صاحب آن نخل . و سخن خدا: «جز نگون‏بخت‏ترين[ـِ مردم] ، در آن [آتش] در نيايد» ، باز يعنى صاحب آن نخل . «و با پرواترين[ـِ مردم] ، از آن [آتش] ، دور نگاه داشته خواهد شد» ، يعنى ابو دحداح . «و قطعا به زودى ، خشنود خواهد شد» ، يعنى زمانى كه به بهشت در مى‏آيد.
عطا گفت: پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله هر گاه بر آن نخلستان كه [ابو دحداح به جاى آن يك نخل ، به صاحب آن داده بود و] خوشه‏هايش آويزان بود ، مى‏گذشت ، مى‏فرمود: «از اين خوشه‏ها براى ابو دحداح در بهشت ، بسيار خواهد بود» .


بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث
340

۱۰ / ۲۹

الشِّقوَةُ

الكتاب

«فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ» . ۱

«فَذَكِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّكْرَى * سَيَذَّكَّرُ مَن يَخْشَى * وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى * الَّذِى يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرَى» . ۲

«فَأَنذَرْتُكُمْ نَارًا تَلَظَّى * لَا يَصْلَـاهَا إلَّا الْأَشْقَى * الَّذِى كَذَّبَ وَ تَوَلَّى» . ۳

الحديث

۴۲۳. سنن ابن ماجة عن أبي هريرة : قالَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله : لا يَدخُلُ النّارَ إلّا شَقِيٌّ . قيلَ : يا رَسولَ اللّه‏ِ ومَنِ الشَّقِيُّ؟ قالَ : مَن لَم يَعمَل للّه‏ِِ بِطاعَةِ ، ولَم يَترُك لَه مَعصِيَةً . ۴

۴۲۴. مجمع البيان عن ابن عبّاس : إنَّ رَجُلاً كانَت لَهُ نَخلَةٌ فَرعُها في دارِ رَجُلٍ فَقيرٍ ذي عِيالٍ ، وكانَ الرَّجُلُ إذا جاءَ فَدَخَلَ الدّارَ وصَعِدَ النَّخلَةَ لِيَأخُذَ مِنهَا التَّمرَ ، فَرُبَّما سَقَطَتِ التَّمرَةُ فَيَأخُذُها صِبيانُ الفَقيرِ ، فَيَنزِلُ الرَّجُلُ مِنَ النَّخلَةِ حَتّى يَأخُذَ التَّمرَ مِن أيديهِم ، فَإِن وَجَدَها في في ۵ أحَدِهِم أدخَلَ إصبَعَهُ حَتّى يَأخُذَ التَّمرَةَ مِن فيهِ .
فَشَكا ذلِكَ الرَّجُلُ إلَى النَّبِيِّ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله وأخبَرَهُ بِما يَلقى مِن صاحِبِ النَّخلَةِ . فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله : «اِذهَب» .
ولَقِيَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله صاحِبَ النَّخلَةِ ، فَقالَ : «تُعطيني نَخلَتَكَ المائِلَةَ الَّتي فَرعُها في دارِ فُلانٍ ولَكَ بِها نَخلَةٌ فِي الجَنَّةِ»؟ فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : إنَّ لي نَخلاً كَثيرا وما فيهِ نَخلَةٌ أعجَبُ إلَيَّ تَمرَةً مِنها !
قالَ : ثُمَّ ذَهَبَ الرَّجُلُ ، فَقالَ رَجُلٌ كانَ يَسمَعُ الكَلامَ مِن رَسولِ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله : يا رَسولَ اللّه‏ِ ، أتُعطيني ما أعطَيتَ الرَّجُلَ نَخلَةً فِي الجَنَّةِ إن أنَا أخَذتُها ؟ قالَ : «نَعَم» .
فَذَهَبَ الرَّجُلُ ولَقِيَ صاحِبَ النَّخلَةِ فَساوَمَها مِنهُ ، فَقالَ لَهُ : أشَعرتَ أنَّ مُحَمَّدا أعطاني بِها نَخلَةً فِي الجَنَّةِ ، فَقُلتُ لَهُ : يُعجِبُني تَمرَتُها ، وإنَّ لي نَخلاً كَثيرا فما فيهِ نَخلَةٌ أعجَبُ إلَيَّ تَمرَةً مِنها ! فَقالَ لَهُ الآخَرُ : أتُريدُ بَيعَها؟ فَقالَ : لا ، إلّا أن اُعطى ما لا أظُنُّهُ اُعطى . قالَ : فَما مُناكَ ؟ قالَ : أربَعونَ نَخلَةً . فَقالَ الرَّجُلُ : جِئتَ بِعَظيمٍ! تَطلُبُ بِنَخلَتِكَ المائِلَةِ أربَعينَ نَخلَةً ؟! ثُمَّ سَكَتَ عَنهُ ، فَقالَ لَهُ : أنَا أُعطيكَ أربَعينَ نَخلَةً . فَقالَ لَهُ : أشهِد إن كُنتَ صادِقا . فَمَرَّ إلى اُناسٍ فَدَعاهُم فَأَشهَدَ لَهُ بِأَربَعينَ نَخلَةً .
ثُمَّ ذَهَبَ إلَى النَّبِيِّ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله فَقالَ :
يا رَسولَ اللّه‏ِ ، إنَّ النَّخلَةَ قَد صارَت في مِلكي ، فَهِيَ لَكَ . فَذَهَبَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله إلى صاحِبِ الدّارِ ، فَقالَ لَهُ : «النَّخلَةُ لَكَ ولِعِيالِكَ» . فَأَنزَلَ اللّه‏ُ تَعالى : «وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشَى» ۶ السّورَةَ .
وعَن عطاءٍ قالَ : اِسمُ الرَّجُلِ أبُو الدَّحداحِ ، «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى» ۷ هُوَ أبُو الدَّحداحِ «وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى» ۸ وهُوَ صاحِبُ النَّخلَةِ ، وقَولُهُ : «لَا يَصْلَـاهَا إلَّا الْأَشْقَى» ۹ وهُوَ صاحِبُ النَّخلَةِ ، «وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى» ۱۰ هُوَ أبُو الدَّحداحِ «وَ لَسَوْفَ يَرْضَى» ۱۱ إذا دَخَلَ الجَنَّةَ .
قالَ : وكانَ النَّبِيُّ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله يَمُرُّ بِذلِكَ الحُشِّ ۱۲ وعُذوقُهُ دانِيَةٌ ، فَيَقولُ : عُذوقٌ وعُذوقٌ لِأَبِي الدَّحداحِ فِي الجَنَّةِ . ۱۳

1.هود : ۱۰۶ .

2.الأعلى : ۹ ـ ۱۲ .

3.الليل : ۱۴ ـ ۱۶ .

4.سنن ابن ماجة : ج ۲ ص ۱۴۳۶ ح ۴۲۹۸ ، مسند ابن حنبل : ج ۳ ص ۲۶۱ ح ۸۶۰۲ ، تفسير ابن كثير : ج ۸ ص ۴۴۴ ، الفردوس : ج ۵ ص ۱۰۴ ح ۷۶۱۰ ، كنز العمّال : ج ۱۶ ص ۷ ح ۴۳۶۹۴ .

5.أي : في فَمِهِ .

6.الليل : ۱ .

7.الليل : ۵ .

8.الليل : ۸ .

9.الليل : ۱۵ .

10.الليل : ۱۷ .

11.الليل : ۲۱ .

12.الحُشُّ : البُستان ، وقيل : يقال لبستان النخل (المصباح المنير : ص ۱۳۷ «حشّ») .

13.مجمع البيان : ج ۱۰ ص ۷۵۹ ، بحارالأنوار : ج ۲۲ ص ۶۰ ؛ أسباب نزول القرآن : ص ۴۷۷ ح ۸۵۲ نحوه وليس فيه ذيله من «عن عطاء ...» .

  • نام منبع :
    بهشت و دوزخ از نگاه قرآن و حديث
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ریشهری، با همكاری: سیّد رسول موسوی، ترجمه: حمیدرضا شیخی
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 13906
صفحه از 792
پرینت  ارسال به