۲۴۸. امام على عليه السلام ـ در خطبهاى رسا و خالى از حرف الف ، در باره احوال انسان در روز رستاخيز ـ : عرقش بر گوشههاى دهانش سرازير مىشود . تشويش و بىقرارى ، طاقت از كف او مىربايد ؛ امّا نه بر اشك او رحمى آورده مىشود، نه فريادش شنيده مىشود و نه حجّتش پذيرفته مىگردد . كارنامهاش به دست او داده مىشود و جرم و گناهانش بر او آشكار مىگردد . هر عضوى از او به كارهاى بدش گويا مىشود ؛ چشمش به نگاههاى [نامشروع] خويش گواهى مىدهد، دستش به ضربهاى كه زده، پايش به گامى كه برداشته، پوستش به تماسى كه برقرار كرده و شرمگاهش به آميزشى كه كرده است . منكر و نكير ، تهديدش مىكنند و پرده از ديدش كنار مىرود . ۱ به گردنش زنجير مىكشند و بر دستانش كُند مىزنند . تك و تنها او را مىكِشند و با غم و اندوهى سخت ، وارد جهنّم مىگردد . پس در آتشِ افروخته (جحيم) ، پيوسته عذاب و شكنجه مىشود و از جوشاب ، چنان شربتى به او مىنوشانند كه چهرهاش بريان و پوستش كنده مىشود . دوزخبانان با گرز آهنين ، بر او مىكوبند . پوست سوخته او دوباره از نو مىرويد . فرياد كمك سر مىدهد ؛ امّا نگهبانان جهنّم به او اعتنايى نمىكنند و [او باز] فرياد مىزند . پس روزگارى دراز ، با پشيمانى درنگ مىكند. پناه مىبريم به پروردگار توانا از شرّ هر فرجامى!
۲۴۹. تفسير العيّاشى ـ به نقل از ابو معمّر سعدى ـ : مردى نزد على عليه السلام آمد و گفت : اى امير مؤمنان! من در كتاب آسمانى خدا ، دچار شك شدهام .
على عليه السلام به او فرمود : «مادرت در سوگت بنشنيد! چگونه در كتاب آسمانى خدا ، دچار شك شدهاى؟».
مرد گفت: چونملاحظه كردهام كه آياتقرآن، يكديگر را نفىونقض مىكنند.
فرمود : «بگو آنچه را كه در آن شك كردهاى» .
مرد گفت : خداوند مىفرمايد : «روزى كه روح و فرشتگان ، به صف مىايستند ، هيچ كس سخن نمىگويد ، مگر كسى كه خداى مهربان به او اجازه دهد ، و او حقيقت را مىگويد» ، و در جايى ديگر از قول آنها مىفرمايد : «به پروردگارمان خدا سوگند كه ما مشرك نبوديم» و مىفرمايد : «روز قيامت ، بعضى از شما بعضى ديگر را انكار و برخى از شما برخى ديگر را لعنت مىكنند» و مىفرمايد : «اين مجادله اهل آتش ، قطعا راست است» و مىفرمايد : «در حضور من مجادله مكنيد» و مىفرمايد : «امروز بر دهانهاى آنان مُهر مىنهيم و دستهايشان با ما سخن مىگويند و پاهايشان بدانچه فراهم مىآوردند ، گواهى مىدهند» . يك بار [مىفرمايد كه] سخن مىگويند ، يك بار سخن نمىگويند . يك بار پوستها و دستها و پاها سخن مىگويند ، يك بار سخن نمىگويند ، مگر آن كه خداى مهربان اجازه دهد و حقيقت را بگويند . اينها چگونه است اى امير مؤمنان؟
فرمود : «اينها در يك جا نيست ؛ بلكه هر كدام مربوط به موطنى از آن روزى مىشود كه پنجاه هزار سال طول مىكشد . در آن روز ، خداوند ، خلايق را در موطنى گرد مىآورد ، و در آن جا خلايق با يكديگر آشنا مىشوند و با هم سخن مىگويند و هر يك براى ديگرى طلب آمرزش مىكند . اينان كسانى هستند كه در سراى دنيا از پيامبران و پيروان آنها فرمانبردارى كردهاند و در كارهاى نيك و پرهيزگارى ، همديگر را كمك رساندهاند ؛ امّا گنهكاران ، يكديگر را لعنت مىكنند و اينان كسانى هستند كه در سراى دنيا از آنان گناه سر زده و در ستم و تجاوز به يكديگر كمك كردهاند ، اعم از مستكبران و مستضعفان . آنان يكديگر را لعنت مىكنند و برخىشان برخى ديگر را انكار مىنمايند . سپس در موطنى ديگر گرد مىآيند كه در آن جا از يكديگر مىگريزند ، و اين است سخن خدا كه : «روزى كه آدمى از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندان خود مىگريزد» ؛ زيرا در سراى دنيا بر ستم و تجاوز همكارى كردهاند ، «در آن روز ، هر كسى از آنان را كارى است كه او را به خود مشغول مىدارد» . سپس در موطنى ديگر گرد مىآيند كه در آن جا مىگريند ، به طورى كه اگر آن صداها براى مردم دنيا آشكار شود ، همه خلايق
را از را از زندگىشان باز مىدارد و كوهها از هم مىشكافند ، مگر آنچه خدا بخواهد . پس پيوسته مىگريند تا جايى كه خون گريه مىكنند . سپس در موطنى ديگر گرد مىآيند و در آن جا از آنها مىخواهند كه سخن بگويند . پس مىگويند : «به پروردگارمان خدا سوگند كه ما مشرك نبودهايم» و به كارهايى كه مىكردهاند ، اقرار نمىكنند . از اين رو ، لذا خداوند بر دهانهايشان مُهر مىزند و از دستها و پاها و پوستها مىخواهد كه سخن بگويند ، و آنها به سخن مىآيند و به هر گناهى كه از ايشان سر زده است ، گواهى مىدهند . آن گاه مهر از زبانهايشان برداشته مىشود و به پوستها و دستها و پاهاى خود مىگويند : چرا عليه ما گواهى داديد؟ و آنها مىگويند : ما را همان خدايى به سخن آورد كه هر چيزى را به سخن آورده است .
سپس در موطنى ديگر گرد مىآيند و از همه خلايق خواسته مىشود كه سخن گويند و هيچ كس زبان به سخن نمىگشايد ، «مگر كسى كه خداى مهربان به او اجازه دهد و حقيقت را مىگويد» . سپس در موطنى ديگر گرد مىآيند و در آن جا با يكديگر مجادله مىكنند و برخى خلايق ، برخى ديگر را محكوم مىكنند و اين همان گفتن [حقيقت در سخن خداوند است] . همه اينها پيش از حسابرسى است ، و چون كار حسابرسى شروع شود ، هر فردى به كار خود مشغول مىگردد . از خداوند ، بركت آن روز را مىخواهيم .