حديث
۱۱۱. امام على عليه السلام : خداوندا! اگر تو مرا در باره جرمم به پرسشگيرى، من درباره گذشتت تو را به پرسش مىگيرم و اگر تو مرا در باره گناهانم به پرسشگيرى، من در باره آمرزشت ، تو را به پرسش مىگيرم و اگر وارد آتشم كنى ، به اهل آتش اعلام مىكنم كه دوستت دارم .
۱۱۲. امام على عليه السلام : آه از آتشى كه جگرها و كليهها را مىپزد ! آه از آتشى كه پوست سر و اندام را بر مىكَنَد ! آه از فرو رفتن در شعلههاى سركش!
۱۱۳. امام على عليه السلام ـ در دعاى معروف به دعاى كميل ـ : آيا به راستى ، به تو چنين گمانى مىرود ـ اى معبود پاك و ستودنىِ من ـ كه در دوزخ ، صداى بنده مسلمانى را بشنوى كه بر اثر مخالفتش ، در آن جا زندانى شده و به سبب نافرمانىاش ، طعم عذاب را چشيده و به واسطه جرم و جنايتش ، در ميان طبقات آن محبوس گشته و با ضجّه اميدوار به رحمت تو، به درگاهت ضجّه مىزند و به زبان آنان كه تو را به يكتايى پرستيدهاند ، تو را مىخواند و به ربوبيّتت به تو توسّل مىجويد؟! آقاى من! [چنين كسى] چگونه در عذاب بماند ، در حالى كه به بردبارىِ ازلى تو اميد دارد ؟! يا چگونه آتش ، او را به درد آورَد ، در حالى كه به بخشايش و مهر تو آرزومند است ؟! يا چگونه زبانههاى آتش ، بسوزانندش ، در حالى كه تو بانگ او را مىشنوى و جايش را مىبينى ؟! يا چگونه شعله سركش آتش ، او را فرا گيرد ، در حالى كه تو خود مىدانى كه او ناتوان است ؟! يا چگونه در ميان طبقات دوزخ غوطهور شود ، در حالى كه از راستگويىِ او آگاهى ؟! يا چگونه دوزخبانان بر او نهيب زنند ، در حالى كه او تو را با فرياد «يا ربّ !» مىخواند ؟! يا چگونه او را در آتش جاى دهى و او اميد دارد كه به فضل و بخشايش خود ، از آن برهانىاش ؛ ولى تو در آن رهايش سازى؟!
هرگز! چنين گمانى به تو نمىرود و اين گونه رفتارى ، با لطف و بخشايش شناخته شدهات نمىسازد و به نيكى و احسانى كه هماره با يكتاپرستان كردهاى ، نمىماند !
۱۱۴. امام على عليه السلام ـ در دعاى كميل ـ : كريما! پروردگارا ! تو خود مىدانى كه در برابر اندكْ بلاى دنيا و كيفرهاى دنيايى و ناملايماتى كه بر اهل آن مىگذرد ، چه سان
ناتوانم . اين ، در حالى است كه اين بلا و ناملايمات ، درنگش اندك و ماندگارىاش ناچيز و مدّتش كوتاه است . پس چگونه بتوانم بلاى آخرت و ناملايمات بزرگ آن را تاب آورم ، در حالى كه آن بلا مدّتش طولانى و ماندگارىاش ديرپاست و با اهل آن ، مدارا نمىشود ؛ چرا كه آن بلا ، جز از خشم و انتقام و ناخشنودى تو بر نمىخيزد؟!