حيا ، فطرى يا فرهنگى ؟
با توجّه به آنچه گفته شد ، مى توان به مسئله فطرى بودن يا فرهنگى بودن حيا نيز پرداخت . يكى از مسائل دامنه دار ، اين است كه آيا امورى همچون حيا ، فطرى اند يا فرهنگى ؟ اگر حيا فطرى باشد ، يك پديده انسانى است كه تابع فرهنگ خاصّى نبوده ، دو ويژگى خواهد داشت : يكى اين كه در همه انسان ها مشترك خواهد بود و ديگرى اين كه ثابت بوده ، بر اثر گذر زمان ، تغيير نخواهد كرد . امّا اگر فرهنگى باشد ، تابع فرهنگ هر جامعه خواهد بود و لذا ، نه مشترك ميان همه انسان ها خواهد بود و نه ثابت و تغييرناپذير ؛ بلكه ممكن است در برخى انسان ها حيا وجود داشته باشد و در برخى ديگر ، نه ؛ و ممكن است روزگارى حيا در ميان مردم وجود داشته باشد ، امّا روزگارى برسد كه حيا از ميان آنان ، رخت بربندد .
بنا بر اين ، سؤالْ اين است كه آيا انسان ، چون انسان است ، شرم دارد و يا چون تابع فلان فرهنگ يا فلان دين است ، شرم دارد ؟ آيا علّت حيا ، انسانيت است يا ديانت و فرهنگ ؟ برخى با نفى اصالت ارزش هاى انسانى و فطرى بودن آنها و از جمله حيا ، بر اين باورند كه ارزش ها ، ساخته فرهنگ ها و اديان هستند و اصالت انسانى و فطرى ندارند . مى گويند هر فرهنگ و تمدّنى ، يك سرى از ارزش ها را توليد مى كند و ممكن است پس از مدّتى ، ارزش هاى جديد ديگرى بيافريند و ارزش هاى كهنه را كنار بگذارد . پس نتيجه مى گيريم كه اين گونه امور ، فطرى و اصيل نيستند .
اينان براى اثبات ادّعاى خود ، ممكن است به دو چيز استناد كنند . يكى از آن دو ، تفاوت فرهنگ هاست . ممكن است بگويند تفاوت فرهنگ ها ، دليل غير فطرى بودن ارزش هاست ؛ مقتضاى فطرى بودن ارزش ها ، يكسانى و همسانى آنها در تمام فرهنگ ها و زمان هاست ؛ امّا بر خلاف آن ، شاهد