بر همين اساس ، تافلر ، نظريه «انسان مُدولى» يعنى انسان « دورانداختنى و جانشين پذير (Modular) » را تبليغ مى كند . وى معتقد است كه عميق شدن روابط ميان انسان ها ، موجب محدوديت مى شود( !) . وى ، ناخودآگاه والبته با بيانى منفى به مسئله «حياى از مردم» اشاره كرده است . حيا ، نتيجه روابط عميق و محترمانه اى است كه امثال تافلر ، آن را محدوديت دانسته ، بر آن مى تازند و در مقابل ، بى حيايى نتيجه كاهش روابط عميق و محترمانه اى است كه امثال تافلر ، آن را آزادى ناميده و مى ستايند . وى تصريح مى كند :
هر رابطه اى تقاضاها و انتظاراتى را در بردارد و رابطه بين دو نفر ، هر چند نزديك تر و آميخته تر باشد ، فشارهايى كه هر يك براى تحقّق و برآوردن انتظارات بر ديگرى اعمال مى كند ، بيشتر مى شود . هر چه رابطه جامع تر و نزديك تر باشد ، مدول هاى بيشترى وارد و به كار گرفته مى شوند و بالطبع ، تقاضاهايى كه ما از يكديگر داريم ، بيشتر مى شود . ۱
او تصريح مى كند كه در رابطه مدولى (Modular) ، ما فقط به فايده اى كه فرد مقابل مى تواند براى ما داشته باشد ، مى انديشيم و براى ما هيچ فرقى ندارد كه او چه اعتقاداتى دارد و چه مى كند . او نيز ما را آزاد مى گذارد كه بى دين باشيم يا ديندار ، همجنس باز باشيم يا غير همجنس باز ، كمونيست باشيم يا ضد كمونيست . ۲ همه اينها نشان مى دهد كه گم نامى و كاهش روابط ميان انسان ها ، تا چه اندازه مى تواند به كاهش شرم بينجامد . بنا بر اين ، كلان شهرها قلمرو گم نامى افراد را گسترش مى دهند و بدين سان ، خاكريز ديگرى را كه مى توانست از هجوم زشتى ها جلوگيرى كند ، تخريب مى كنند . دكتر لِگِن هاوْزِن ، انديشمند امريكايى مقيم ايران ، معتقد است كه تمدّن جديد ، قلمرو گم نامى افراد را گسترش داده است . لذا افراد از يكديگر شرم نمى كنند . وى ريشه اين پديده را در مادّى گرايى دانسته ، مى گويد : مادى گرايى ، تعاليم دينى را تكذيب مى كند . به