مورد نظر خویش را به دست مىآوردند. حکومت صفوی با داعیهداری تشیع، خود را حکومتی مبتنی بر دین و مذهب معرفی میکرد و از وجهه عالمان شیعی و نگاشتهها و آرای آنان در این راه سود میبرد. عالمان شیعی نیز که پس از سالیان دراز فرصت جمعآوری متون، نظریهپردازی، تقویت هویت شیعی و رواج باورهای شیعی را به دست آورده بودند از این فرصت نهایت استفاده را کردند و به نهادینهسازی این تفکر پرداختند. طبیعی است که این همزیستی، ارتباط مسالمتآمیز و دستیابی به اهداف، تنها در صورتی پدید میآمد که نفع دو طرف ماجرا در آن لحاظ شده باشد.
بنابراین، انتظار اقدامات انقلابی و قیام در برابر برخی از مظاهر بیدادگری حاکمان صفوی در برخی از موارد انتظار صحیحی نبود و حتی گاه لازم بود ارکان حکومتی که استقلال فرهنگ شیعی را پاس میداشت، تقویت شود.۱
موضعگیری مجموعه عالمان شیعی، خواه افرادی که از مناطق دیگر به ایران مهاجرت کرده بودند و با شاهان ارتباط داشتند (همانند شیخ بهایی) و یا آنان که ایرانی بودند و در دربار حضور مییافتند (همانند علامه مجلسی) و آنان که از همکاری و ارتباط با دربار تن میزدند (همانند فیض کاشانی و مقدس اردبیلی) مجموعهای زیبا از تفکر اعتدال، مصلحتسنجی و ابعاد مختلف سلوک دینی در مواجهه با حکومت صفوی را پدیدار ساخته بود.
مهاجرت عالمان شیعی به ایران
تشکیل حکومت مذهبمحور با داعیه ترویج فرهنگ شیعی پس از سالها محرومیت و مهجوری، سبب روی آوردن عالمان و فقیهان به سوی ایران گشت. شاهان صفوی از این گرایش استقبال کردند و عالمان را گرامی داشتند. درخواست آنان از فقیهان و گروههای علمی دیگر، نشانه احتیاج آنان به این گروه فرهنگساز بود. از جهت دیگر سختگیری دولت عثمانی بر شیعیان۲ و عالمان شیعی موجب رونق مهاجرت به ایران گردید. نفرت عالمان