(Osnabrück, ۱۹۸۰) اثر جلال الدین سیوطی (د. ۹۱۱/۱۵۰۵)، را میتوان در زمره آثار مربوط به هرمنوتیک دستهبندی کرد؛ دقیقاً به این علت که این آثار بیشتر به روش تفسیرگری میپردازند تا خود عمل تفسیر.
هرمنوتیکِ سنت تفسیری مسلمانان
مسئله تفسیر کردن قرآن از همان اوایل تاریخ اسلام اهمیتی چشمگیر داشت؛ چنانکه یکی از نخستین پرسشهایی که ذهن عالمان مسلمان را به خود مشغول کرد مُجاز بودن اصلِ تفسیر کردن قرآن بود.۱ بیشتر مسلمانان این کار را نهتنها مُجاز بلکه گریزناپذیر میدانستند، و ازاینرو شروع به تنظیم قواعدی کردند که تفسیرگری باید طبق آنها انجام میشد. ازآنجاکه از نظر مسلمانان همه چیز قرآن، از جمله الزامات و بایستههای بسیار مهم قانون اسلامی ( شَریعَة)، کاملاً روشن و بیابهام نبود، از همان اوایل، به چگونگیِ فهم معنا یا تفسیرگری یک آیه یا عبارتِ مشخص، از برخی جهات، توجه بیشتری شد تا خودِ عمل تفسیرگری. این مطلب در هرمنوتیک قرآن به اصلی بدیهی تبدیل شد که چون قرآن کلام خداست، بهترین تبیین یا تفسیر باید از درون خود آن بیاید و آیهای آیه دیگر را روشن سازد یا تبیین کند. بهترین تبیین را در رتبه بعد مستقیماً محمد پیامبر[[ص]]، به صورت گفتار یا از طریق رفتار خود، ارائه کرده است و این تببین را میتوان در الگوی تجویزی او یا سُنَّة او یافت. از نظر اهل سنت، در رتبه بعد، بهترین تبیین را همنشینان پیامبر (صحابة)، از طریق تعالیمشان که در احادیث حفظ شده، ارائه کردهاند، و در رتبه بعد جانشینان صحابه ( تابعون) و در رتبه بعد، جانشینانِ این جانشینان ( اتباع التابعین)، و از طریق نسلهای بعدیِ عالمان دینی.۲
این قبیل اصول هرمنوتیکی در عرصه عمل اصلاح شدند و بسط یافتند. مثلاً، درباره اینکه قرآن بهترین مفسرِ خود است، آیاتی کلیدی وجود دارد که راهنماییهای بیشتری در اختیار میگذارند، که برجستهترین آنها آیه هفتم سوره آلعمران است. این آیه دو مقوله هرمنوتیکی بنیادین را وضع میکند: آیات روشن و بیابهام (مُحکَمات) که نیاز به تفسیر