63
تفسیر امامیه در پژوهش‌های غربی

رویکردی که بر پیوندهای میان تفسیر شیعی و تفسیر سنی در خلال پیشرفت‌‌های این ژانر در طول تاریخ تأکید، و نقشه آن تغییرات را ترسیم می‌‌کند، باید برای رسیدن به درک کاملی از ژانر تفسیر بسیار مفید باشد. برای مثال چنین رویکردی به ما کمک خواهد کرد تا دریابیم که عناصر متمایز شیعی که در توصیف تفسیر شیعی به آنها اشاره شده است، نمودهایی از نظایر استدلال‌‌های مختلفی هستند که در تفسیر سُنّی [[نیز]] مطرح شده‌‌اند. برای نمونه، در متون سُنّی استدلال‌‌هایی مطرح شده است درباره اینکه چه آیاتی باید تفسیر شوند و اینکه آیا می‌‌توان متن را به روشی خاص با استفاده از ابزارهای تفسیریِ مَجاز و تقدیر تصحیح و/یا تکمیل کرد یا فهمید (یا «بازنهاد»[۱]، اگر بخواهیم با دقت لفظی سخن بگوییم)؛ هردوی این اصطلاحات [[= مجاز و تقدیر]] می‌‌توانند ناظر به همین فرایندِ «بازنهادنِ» متنِ کاملا صریحِ قرآن با بیرون کشیدن معانیِ گنجانده‌‌شده در پدیده‌‌هایی از قبیل مَجاز و تقدیر باشند.۲ این را می‌‌توان نظیری برای «قرائت‌‌های» شیعی از متن و دیدگاه‌‌های حول تمامیت متنیِ [[قرآن]] دانست. هر دو برای تصحیح و تکمیل متن عمل می‌‌کنند تا متن با نیازها و انتظارات موجود در جامعه هماهنگ افتد. این همه متضمن مسائلی از این قبیل است که چه نکات عقیدتی‌‌ای باید طرح شوند (برای مثال استدلال‌‌هایی درباره دستور زبان، و استدلال‌‌هایی درباره امام از لحاظ روش‌‌شناختی نظیر یکدیگرند)۳، و اینکه برای تفسیرگری چه محدوده و چه مفهومی از اعتبار نیاز است (چه ترجیح با امامان باشد یا با طیف خاصی

1.*] . re-establish

2.به نظر می‌رسد نویسنده قصد مقایسه میان دو پدیدۀ به ظاهر متفاوت در تفسیر شیعی و تفسیر سنی را دارد که از نظر او می‌توانند نظیر و شبیه یکدیگر قلمداد شوند: استفاده از ابزارهای تفسیریِ مَجاز و تقدیر در میان مفسران اهل سنت که هدف از آن افزودن معنایی به متن قرآن یا تصحیح مفهومی است که از ظاهر متن برمی‌آید اما مفسر آن را درست نمی‌داند، و ویژگی تفسیری شیعی‌ای که نویسنده در ادامه بدان اشاره می‌کند: «قرائت‌های» شیعی از قرآن، که آن هم مثل نظیرش در تفسیر سُنّی با هدف تصحیح یا تکمیل معنای ظاهری متن قرآن به کار می‌رود. بنابراین هردو به نوعی دارای ویژگی مشترکی هستند که مانع از تمایزگذاری میان این دو مکتب تفسیری می‌شود. (م.)

3.بدین معنی که مفسر سنّی برای استفاده از مجاز و تقدیر باید به قواعد دستور زبان متوسل شود، و مفسر شیعی برای اثبات اعتبار «قرائت‌های» شیعی از اعتبار امام بهره ببرد. بنابراین یکی باید بر اعتبار دستور زبان در تفسیر، و دیگری بر اعتبار امام استدلال کند. (م.)


تفسیر امامیه در پژوهش‌های غربی
62

مراحل گذار در ژانر تفسیر

درحالی‌‌که تقسیم تفسیر سُنّی به دوره‌‌های مختلف به هیچ وجه مطلق نیست (و می‌‌توان به‌‌خوبی نشان داد که جریان‌‌هایی وجود دارند که ریشه در وقایع خاص تاریخی، و حتی در تحولات عقیدتی، ندارند؛ هرچند در وضعیت کنونیِ تفسیرپژوهی قطعا پیوندی با تاریخ تاحدودی واضح به نظر می‌‌رسد)، روشن است که تقسیم سه‌‌گانه شکل‌‌گیری، کلاسیک و بلوغ (پساکلاسیک) که در آن طبری و ابن‌‌تیمیه نقاطِ انتقالِ دوران‌‌ساز هستند، چنان‌‌که کالدر پیشنهاد می‌‌کند، بالقوه مهم و معنادار است. قطعا هیچ یک از این دو نقطه گذار مطلق نیست. ولید صالح به طور خاص در برابرِ این تصور که طبری یک نقطه محوری مجزا و منزوی است، استدلال می‌‌کند،۱ هرچند شاید هدف در اینجا بیشتر این است که اهمیت مفسران بعدی مانند ثعلبی و واحدی (د. ۴۶۸/۱۰۷۵) نیز چنان‌‌که باید و شاید در نظر گرفته شود. در دوره کلاسیک، ساختارهای آلیِ دوره شکل‌‌گیری به طور فزاینده‌‌ای مغلوب ساختارهای عقیدتی شدند (البته این بدان معنا نیست که ساختارهای عقیدتی در دوره شکل‌‌گیری اصلا حضور نداشتند)؛ درحالی‌‌که شاخصه نقطه گذار به دوره پساکلاسیک یا بلوغ این است که (طبق دسته‌‌بندی کالدر) مرجعیت از جامعه و عقلا به سوی تأکید بر متن مُنزَل تغییر جهت داد. فرایند قبض و بسط در مطالب نقل‌‌شده توسط مفسران باید فوق‌‌العاده مهم قلمداد شود. نقاط گذار همچنین از لحاظ تاریخی نیز در خور توجه‌‌اند: وجه تمایزِ دوره کلاسیک افزایشِ قدرتِ علماء در امور مملکتی و دینی (برای هر دو گروه شیعی و سُنّی، هرچند احتمالا نه به طور همزمان از لحاظ تاریخی) است، و گذار به دوره پساکلاسیک یا بلوغ با اغتشاش در ساختارهای قدرت سیاسی به واسطه تاخت‌‌وتاز مغول‌‌ها در میان سُنّیان، و به واسطه خیزش صفویان در برابرِ عثمانیان برای شیعیان (به مثابه همتای احتمالی) مشخص می‌‌شود.۲

1.. See: Saleh, Formation, for example p. ۸,
صالح در منبع فوق پیشنهاد می‌کند که ثعلبی «کل کار طبری را از نو انجام داده و در این کار او در کل سنت تجدیدنظر کرده است».

2.. این آشکارا خلاصه‌ای بسیار سطحی از نظریات مفصلی است که در پژوهش‌های علمی بسیار مطرح شده است. در مورد انتقال از دورۀ کلاسیک در تسنن، برای مثال، ن.ک:
Ira M. Lapidus, ‘The Separation of State and Religion in the Development of Early Islamic Society’, IJMES, ۶ (۱۹۷۵), pp. ۳۶۳-۳۷۵.
بسیاری از کارهای انجام‌شده دربارۀ ابن تیمیه مرتبط با بحث انتقال به دورۀ بلوغ یا پساکلاسیک است؛ برای مثال ن.ک. مقالات موجود در منبع زیر:
Yossef Rapoport and Shahab Ahmed, ed. Ibn Taymiyya and His Times (Oxford, ۲۰۱۰).
برای همین بحث در تشیع، ن.ک:
Mohammad Ali Amir-Moezzi, ‘Appendix: Some Implications of the Occultation: Individual Religion and Collective Religion’, in his The Divine Guide in Early Shiʿism: The Sources of Esotericism in Islam (Albany, NY, ۱۹۹۴), pp. ۱۳۳-۱۳۹.
منبع فوق خلاصه‌ای بسیار عالی در اختیار می‌گذارد. همچنین ن.ک:
Wilfred Madelung, ‘Authority in Twelver Shiism in the Absence of the Imam’, in La notion d’autorité au moyen age: Islam, Byzance, Occident, ed. George Makdisi, Dominique Sourdel and Janine Sourdel-Thomine (Paris, ۱۹۸۲), pp. ۱۶۳-۱۷۳.

  • نام منبع :
    تفسیر امامیه در پژوهش‌های غربی
    سایر پدیدآورندگان :
    به کوشش محمدعلی طباطبایی و جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 16280
صفحه از 416
پرینت  ارسال به