رویکردی که بر پیوندهای میان تفسیر شیعی و تفسیر سنی در خلال پیشرفتهای این ژانر در طول تاریخ تأکید، و نقشه آن تغییرات را ترسیم میکند، باید برای رسیدن به درک کاملی از ژانر تفسیر بسیار مفید باشد. برای مثال چنین رویکردی به ما کمک خواهد کرد تا دریابیم که عناصر متمایز شیعی که در توصیف تفسیر شیعی به آنها اشاره شده است، نمودهایی از نظایر استدلالهای مختلفی هستند که در تفسیر سُنّی [[نیز]] مطرح شدهاند. برای نمونه، در متون سُنّی استدلالهایی مطرح شده است درباره اینکه چه آیاتی باید تفسیر شوند و اینکه آیا میتوان متن را به روشی خاص با استفاده از ابزارهای تفسیریِ مَجاز و تقدیر تصحیح و/یا تکمیل کرد یا فهمید (یا «بازنهاد»[۱]، اگر بخواهیم با دقت لفظی سخن بگوییم)؛ هردوی این اصطلاحات [[= مجاز و تقدیر]] میتوانند ناظر به همین فرایندِ «بازنهادنِ» متنِ کاملا صریحِ قرآن با بیرون کشیدن معانیِ گنجاندهشده در پدیدههایی از قبیل مَجاز و تقدیر باشند.۲ این را میتوان نظیری برای «قرائتهای» شیعی از متن و دیدگاههای حول تمامیت متنیِ [[قرآن]] دانست. هر دو برای تصحیح و تکمیل متن عمل میکنند تا متن با نیازها و انتظارات موجود در جامعه هماهنگ افتد. این همه متضمن مسائلی از این قبیل است که چه نکات عقیدتیای باید طرح شوند (برای مثال استدلالهایی درباره دستور زبان، و استدلالهایی درباره امام از لحاظ روششناختی نظیر یکدیگرند)۳، و اینکه برای تفسیرگری چه محدوده و چه مفهومی از اعتبار نیاز است (چه ترجیح با امامان باشد یا با طیف خاصی
1.*] . re-establish
2.به نظر میرسد نویسنده قصد مقایسه میان دو پدیدۀ به ظاهر متفاوت در تفسیر شیعی و تفسیر سنی را دارد که از نظر او میتوانند نظیر و شبیه یکدیگر قلمداد شوند: استفاده از ابزارهای تفسیریِ مَجاز و تقدیر در میان مفسران اهل سنت که هدف از آن افزودن معنایی به متن قرآن یا تصحیح مفهومی است که از ظاهر متن برمیآید اما مفسر آن را درست نمیداند، و ویژگی تفسیری شیعیای که نویسنده در ادامه بدان اشاره میکند: «قرائتهای» شیعی از قرآن، که آن هم مثل نظیرش در تفسیر سُنّی با هدف تصحیح یا تکمیل معنای ظاهری متن قرآن به کار میرود. بنابراین هردو به نوعی دارای ویژگی مشترکی هستند که مانع از تمایزگذاری میان این دو مکتب تفسیری میشود. (م.)
3.بدین معنی که مفسر سنّی برای استفاده از مجاز و تقدیر باید به قواعد دستور زبان متوسل شود، و مفسر شیعی برای اثبات اعتبار «قرائتهای» شیعی از اعتبار امام بهره ببرد. بنابراین یکی باید بر اعتبار دستور زبان در تفسیر، و دیگری بر اعتبار امام استدلال کند. (م.)