است که بسیاری از ملتها زبانهای یکدیگر را نمیفهمند. این حکایت میخواهد این واقعیت را با کلام الهی در آیه ۳۱ سوره بقره سازگار سازد.
علاوه بر اینها، در خبری مجهول (وَقیلَ) آمده است که آدم ابتدا زبان فرشتگان را آموخت و پس از آن، او با استفاده از آن زبان بقیه زبانها را نیز آموخت.۱ این تحریر از وقایع به این پرسش پاسخ میدهد که آدم چگونه «آن نامها» را آموخت. در تعلیقهای دیگر، ”خدا به او [نامها را] آموخت تا او را به آگاهی داشتن از آنها وادار کند." این انعکاسدهنده همان ترجیعبند همیشگی مجمع البیان درباره اهمیت علم و یادگیری است (نگاه کنید به وجه چهارم از آیه ۷ سوره بقره) که این هم به الزام اخلاقی ( تکلیف) دانسته شده است.۲ طَبرِسی حدیثی را نقل میکند که چندان مهم به نظر نمیرسد، ولی به جهت دارا بودن خاستگاه واضحِ شیعی (هرچند در محتوا این گونه نیست) از بقیه متمایز است: ”از [امام جعفر] صادق[[ع]] روایت شده که از او درباره این آیه پرسیدند و او گفت: «[به معنای نامهای] زمینها ( الاَرَضین) و کوهها و راهها ( الشِعاب) و درههاست.» سپس به فرش زیر پای خود نگاه کرد و گفت: «و این فرش هم در زمره اشیائی است که به او آموخته شد»."۳ برخوردن به سخنانی از یک امام در یک تفسیر شیعی مایه تعجب نیست، و طَبرِسی خود در مقدمه تفسیرش ما را به این نکته آگاهی داده است که رأی قاطع فقط در کلام نبی[[ص]] و یا امام[[ع]] یافت خواهد شد. آنچه بسیار بیشتر جالب توجه است، تضاد میان ماهیت بخش اعظم تفسیر با اظهارنظرهای خشک و عاری از تخیل جعفر صادق[[ع]] است. علوم منقول از امامان آورده میشود، اما از بقیه مباحث برکنار میماند.
بااینحال، این تفاوتها بازتابدهنده فهمی متفاوت از معنای قرآن نیست. برای مثال، برخی موافق هستند که این آیه درصدد اثبات برتریِ فضیلتِ آدم بر فرشتگان است، چراکه به او چیزی آموخته شده و علمی وانهاده شده که از فرشتگان دریغ گردید.۴ همه بر این نکته متفقاند که خدا نامهای اشیاء و مردم روی زمین را به آدم آموخت؛ اینکه تنها نامها به آدم