هُم به طور معمول تنها برای اشاره به انسان استفاده میشود. [[مفسران]] از کنار این مشکل جزئی با ارجاع به اصلِ فزونی ( تغلیب) گذشتهاند؛ طبق این اصل، تنها از ذوی العقول (در میان مُسَمَّیات) به جای کل مجموعه یاد میشود. اما، همان طور که طَبرِسی اشاره کرده، در خوانش ( قرائة) اُبَیّ، عَرَضَها (با ضمیر مفرد مؤنث یا جمع غیر انسان) آمده، و ابن مسعود، عَرَضَهُنَّ (جمع مؤنث، معمولا اما نه ضرورتا، برای انسان) خوانده است. او میگوید که طبق این دو قرائت، آیه تنها به نامها اشاره دارد.
مبحث مرتبط دیگر در این آیه، چگونگی ( کیفیّة) یاددهی و عرضه توسط خداوند است. ”گفته شده که «خدا به وی آموخت» [بدین معناست که] خدا دانش نامها را در قلب او سپرد ( اَودَعَ قَلبَهُ مَعرِفَةَ الاسماء)." اما درباره فرشتگان، در تحریری دیگر، خدا ”معانی نامهایی را که به آدم آموخت خلق کرد (خَلَقَ معاني الاسماء) به گونهای که ملائکه آنها را دیدند"؛ در تحریری دیگر، ”خدا تصویر اینها را در قلبشان ایجاد کرد (صَوَّرَ في قلوبِهِم هذِهِ الاشیاء) بهگونهای که گویی فرشتگان آنها را دیدند."۱
طَبرِسی بر اساس این آیه پرسشهایی را طرح میکند. من فکر میکنم آگاهی از این نکته مهم است که گمانهپردازی و تفسیرنگاری در محدوده معیّن و مقرر اتفاق میافتد. همان طور که قبلاً اشاره شد، استدلالها قیاسیاند، و ازاینرو هرچند قرآن ”معیاری است که همه چیز با آن سنجیده میشود" (مَعروض عَلَیه)، بااینحال اصول و قواعدی هم برای تفسیر [[آن]] وجود دارد، مثل: قواعد دستور زبان، اخبار منقول از منابع موثق، یا منطق و فهم عرفی. برای مثال، آدم به چه زبانی نامها را فرا گرفت؟ آگاهی مفسران از وجود زبانهای مختلف بدین اندیشه میانجامد که احتمالا چنین نیست که آدم «همه نامها» را، آنچنان که ظاهر آیه میگوید، یاد گرفته باشد. این واقعیت که طبق حدیثی ظاهراً اسماعیل اولین نفری بوده که به زبان عربی سخن گفته، دلیلی بود بر اینکه آدم نمیتوانسته نامها را به آن زبان آموخته باشد، یا دستکم آموختن نامها منحصر به این زبان نبوده است.۲ بههرحال، در پس این پرسشها و پرسشهای دیگر، آگاهی از تفاوتی بین نامها و چیزهای نامگذاریشده (مُسَمَّیات) وجود دارد.