احتمالاً در پسِ هر سه روایت، روایتی واحد وجود دارد که هر کدام از سه مفسر به شکل متفاوتی از آن استفاده کردهاند: عبارتپردازیهای فرات و عیاشی حاکی از تمایل آنها به حذف بخشهای مشکلساز روایت به منظور ارتدوکس کردن و هماهنگسازی آن با معیارهای پذیرفتهشده است؛ درحالیکه روایت به شکلی که قمی آورده گویی «از سانسور مصون مانده» و همین طور از هماهنگسازی.۱ ممکن است این امر که این روایت به تفسیر قمی راه یافته است نشان از آن داشته باشد که حداقل در دورهای خاص، این روایت در بعضی محیطهای شیعه پذیرفتهشده بوده است. به همین ترتیب، ممکن است که قسمت پایانی روایت ("به خدا! که او (محمد) نه شک کرد و نه پرسید") تلاشی برای بیاثر کردن آن بخشهایی باشد که مشکلساز بودهاند تا روایت با مفاهیم پذیرفتهشده نزد تشیع امامی هماهنگ افتد.۲
1.احتمال دیگر هم آن است که این روایت در تفسیر قمی دچار افزودههایی شده باشد.
2.. واکنش محمد[[ص]] به مقام منسوب به علی[[ع]] (در متون مورد بحث) شباهت جالبی دارد با داستانی دربارۀ موسی[[ع]] که در میدراشی معروف نقل شده است. طبق این میدراش هنگامی که موسی[[ع]] به آسمان میرود، از او دعوت میشود تا به سخنان ربی عقیوا گوش دهد و در این هنگام موسی [[ع]] از دانش خارقالعادۀ او در باب رازهای الهی جا میخورد. متن میدراش چنین است: «راو از ربی یهودا نقل میکند: هنگامی که موسی به ملکوت اعلی صعود کرد، یگانۀ متعال جل جلاله را یافت که نشسته و مشغول گذاشتن تاجهای کوچک (نشانهها و تزئینات) بر حروف تورات است. موسی گفت: ای پروردگار جهان، چه مانع شد که این حروف را بدون این تزئینات به من بدهی؟ خداوند پاسخ داد: مردی بعد از نسلها برخواهد خاست، به نام عقیوا بن یوسف، که برای هر کدام از این خطوط تأویلی نو فراهم خواهد آورد. موسی گفت: ای پروردگار جهان، به من اجازه بده تا ببینمش. برگرد و برو. موسی رفت و در آخرین ردیف هشتم مکتب عقیوا نشست، ولی حرفهای او را نفهمید و نیرویش تحلیل رفت. در آن هنگام که عقیوا موضوعی را دنبال میکرد، شاگردانش به او گفتند: ای ربی، این را از کجا آوردی؟ او جواب داد: از تعالیمی که موسی در سینا دریافت کرد. در این هنگام بود که روان موسی آرام گرفت.» (تلمود بابلی، مناحوت، ۲۹ب، بر اساس ترجمۀ فرانسوی زیر:
Talmud de Babylone, trad. d’Edmond Fleg, Anthologie juive, ۵ᵉéd., Paris ۱۹۲۴, p.۱۳۵).
متن این میدراش و «روایت اسراء» از دو جهت به هم شباهت دارند:
الف) در هر دو مورد، موقعیتی مشابه توصیف شدهاست: سردرگمی راهنمای معنوی و پایهگذار دین (موسی و محمد) در برابر مرتبت و فضیلت وارثی که فراتر از آنهاست در جایی از آسمان که تنها آنها هستند و خدا. موسی[[ع]] و محمد[[ص]] چنان نمایش داده شدهاند که گویی در برابر مرتبۀ عالی وارثانشان جا خوردهاند. در مورد موسی[[ع]] «نیرویش تحلیل رفت» هنگامی که به نادانی خود در برابر دانش عقیوا، وارث معنویاش، دربارۀ رازهای تورات پی برد (”او نمیفهمید که وی چه میگوید"). محمد[[ص]] نیز هنگامی که سخنانی دربارۀ مقام بلند علی[[ع]] از زبان خداوند شنید، دچار ملال یا تردید شد.
ب) در هر دو متن، شخص بنیانگذار تا حدی در برابر وارث به حاشیه رانده میشود. موسی[[ع]] دعوت میشود که در محضر درس عقیوا بنشیند؛ محمد[[ص]] به سبب تردید دربارۀ آنچه در مورد علی[[ع]] نازل شده بود، مؤاخذه میشود. اما از سوی دیگر تفاوتی هم وجود دارد. در میدراش مضمون آرام گرفتن و رضایت وجود دارد (”روان موسی آرام گرفت")، زیرا متوجه میشود که پیشرفتهای عقیوا بر اساس تورات است (همان تعالیمی که موسی[[ع]] در سینا دریافت کرد). چیزی مشابه این در «روایت اسراء» نیست. بااینحال شباهتهای میان دو متن را باید در سطحی پدیدارشناسانه مورد تأکید قرار داد، یعنی بر اساس وجود شباهتهایی در دو فرهنگ (در این مورد آنها بسیار به هم نزدیکاند). بااینوصف دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم که متن میدراش به صورت مستقیم یا غیرمستقیم بر متن اسلامی اثر گذاشته است. از دوستم دکتر آموس گلدرایش (Amos Goldreich) که توجه مرا به این میدراش جلب کرد سپاسگزارم.