پس تفاسیر اصلی این آیه چنین بوده است. مفسران اعم از سنی۱ و شیعه۲ در نسلهای بعد، هر کدام به سبک خود، همان تفسیرها را تکرار میکنند، بدون اینکه چیزی اضافه کنند. پس در اینجا نیازی به تکرارشان نیست.
از زمانی که موضوع عصمة خود تبدیل به یک مسئله مستقل شد، در آثار ویژهای که به این موضوع اختصاص یافته، به آیه مورد بحث ما نیز پرداختهاند. در عین حال در آثار متکلمانی که به این موضوع پرداختهاند ـ مانند فخر الدین رازی۳ و عبدالجبار معتزلی (د. ۴۱۵/۱۰۲۵) که آثار بلندی به این مسئله اختصاص دادهاند ــ چیز تازهای پیدا نمیشود، هرچند که میدانیم معتزلیان بسیار دلمشغول این موضوع بودهاند.۴
1.. نیز ن.ک: فخر الدین الرازی، همان (ن.ک: پ.ن.۱۶)، صص۲۶-۲۷، که در آنجا هم طبق معمول تفسیرها را به تفصیل دستهبندی میکند. شایان ذکر است که رازی در کتابی هم که در باب عصمة نگاشته به این آیه استناد کرده است (ن.ک: پ.۲۴)؛ ابن جوزی، زاد المسیر في علم التفسیر، دمشق، ۱۳۸۵/۱۹۶۵، ج۴، ص۶۳؛ القرطبی، الجامع لأحکام القرآن، قاهرة، بیتا، ج۲، ص۳۲۲۱؛ عبدالله بن محمد النسفي، تفسیر، قاهرة، بیتا، ج۲، صص۱۷۵-۱۷۶ که دقیقاً از زمخشری برداشته است و ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، قاهرة، ۱۹۵۲، ج۲، ص۴۳۲. در پایان شایان ذکر است که آیات مورد بحث بخشی از آیاتی را تشکیل میدهند که إسماعیل بن النارجیلة (= شموئل هَـ نَگید، د. ۱۰۵۶) در اثر ضد قرآنیاش از آنها استفاده کرده بود، چنانکه ابن حزم ادعا میکند. دکتر سارا استرومسا که توجه مرا به این موضوع جلب کرد، بهدرستی نشان داده است که تمام آنچه به ابن النارجیلة نسبت دادهاند، در واقع از ابن راوندی (قرن ۳/۹) است. برای جزئیات بیشتر ن.ک:
S. Stroumsa, "From Muslim Heresy to Jewish-Muslim Polemics: Ibn al-Rāwandi’s Kitāb al-Dāmigh”,JAOS, ۱۰۷ (۱۹۸۷), pp. ۷۶۷-۷۷۱, esp. pp. ۷۶۹-۷۷۱, and notes ۲۴, ۲۵.
2.. ن.ک: فرات، تفسیر، نجف، ۱۳۵۴ق، ص۶۱؛ العیاشی، تفسیر، ج۲، ص۱۲۸ (برای روایاتی که این دو مفسر آوردهاند، ن.ک: ادامۀ مقاله)؛ ابو جعفر الطوسی، التبیان في تفسیر القرآن، ج۵، صص۴۳۰-۴۳۱؛ ابو الفضل [[کذا]] الطبرسی، مجمع البیان في تفسیر القرآن، ج۱۱، بیروت، ۱۳۷۶/۱۹۵۶، صص ۹۴-۹۶. دو مفسر آخر ویژگیهای خاص تفسیر شیعی را ندارند، بلکه نشانگر چرخشی به سوی مواضع مفسران سنی (عمدتاً طبری) هستند. در میان امامیان متأخر، بهویژه ن.ک: محسن فیض، تفسیر الصافي، ص۲۴۷؛ مجلسی آیۀ مورد بحث را در چهارچوب بررسی کلیاش در مورد عصمة استفاده میکند؛ او تقریباً تمام متن رازی را نقل میکند (بحار الأنوار، تهران، بیتا، ج۱۷، صص۳۴-۹۷).
3.. عصمة الأنبیاء، دمشق، ۱۳۵۵ق، صص ۱۰۸-۱۰۹. متنش تماماً همان چیزی است که در تفسیرش بر قرآن، مذکور در بالا، در مورد این موضوع نوشته است.
4.. [[عبدالجبار معتزلی،]] تنزیه القرآن عن المطاعن، بیروت، بیتا، ص۱۷۹. نیز مادلونگ (همان، پ۱۲، ص۱۸۳)؛ در مقابل، [[سید]] مرتضی در اثرش در باب عصمة ( تنزیه الأنبیاء، نجف، ۱۳۸۰/۱۹۶۱) آیۀ مورد بحث را در میان آیات متعددی که برای این مفهوم مشکل ایجاد میکنند، نیاورده است؛ اما در کتاب دیگرش (أمالي المرتضی، بیروت، ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ج۲، صص۳۸۲-۳۸۳)، بهتفصیل، با همان سبکی که در متون مفسران فوقالذکر مییابیم، در مورد این آیه بحث کرده است.